حکایت در معنی ثمرات نکوکاری در آخرت از باب دوم کتاب بوستان است . سعدی در این حکایت درباره کسی که صحرای محشر را در خواب دیده است روایت کرده.
کسی دید صحرای محشر به خواب/ مس تفته روی زمین ز آفتاب
همی بر فلک شد ز مردم خروش/دماغ از تبش میبرآمد به جوش
یکی شخص از این جمله در سایهای/به گردن بر از خلد پیرایهای
بپرسید کای مجلس آرای مرد/که بود اندر این مجلست پایمرد؟
رزی داشتم بر در خانه، گفت/به سایه درش نیکمردی بخفت
در این وقت نومیدی آن مرد راست/گناهم ز دادار داور بخواست
که یارب بر این بنده بخشایشی/کز او دیدهام وقتی آسایشی
چه گفتم چو حل کردم این راز را؟/بشارت خداوند شیراز را
که جمهور در سایهٔ همتش/مقیمند و بر سفرهٔ نعمتش
درختی است مرد کرم، باردار/وز او بگذری هیزم کوهسار
حطب را اگر تیشه بر پی زنند/درخت برومند را کی زنند؟
بسی پای دار، ای درخت هنر/که هم میوهداری و هم سایهور
بگفتیم در باب احسان بسی/ولیکن نه شرط است با هر کسی
بخور مردم آزار را خون و مال/که از مرغ بد کنده به پر و بال
یکی را که با خواجهٔ توست جنگ/به دستش چرا میدهی چوب و سنگ؟
بر انداز بیخی که خار آورد/درختی بپرور که بار آورد
کسی را بده پایهٔ مهتران/که بر کهتران سر ندارد گران
مبخشای بر هر کجا ظالمی است/که رحمت بر او جور بر عالمی است
جهانسوز را کشته بهتر چراغ/یکی به در آتش که خلقی به داغ
هر آن کس که بر دزد رحمت کند/به بازوی خود کاروان میزند
جفاپیشگان را بده سر بباد/ستم بر ستم پیشه عدل است و داد
ارسال دیدگاه