حکایت سیه چرده‌ای را کسی زشت خواند

شنبه 19 فروردین 1402 شعر

حکایت سیه چرده‌ای را کسی زشت خواند از باب دهم در مناجات و ختم کتاب بوستان سعدی می باشد.

سیه چرده‌ای را کسی زشت خواند/جوابی بگفتش که حیران بماند

نه من صورت خویش خود کرده‌ام/که عیبم شماری که بد کرده‌ام

تو را با من ار زشت رویم چه کار؟/نه آخر منم زشت و زیبا نگار

از آنم که بر سر نبشتی ز پیش/نه کم کردم ای بنده پرور نه بیش

تو دانایی آخر که قادر نیم/توانای مطلق تویی، من کیم؟

گرم ره نمایی رسیدم به خیر/وگر گم کنی باز ماندم ز سیر

جهان آفرین گر نه یاری کند/کجا بنده پرهیزگاری کند؟

چه خوش گفت درویش کوتاه دست/که شب توبه کرد و سحرگه شکست

گر او توبه بخشد بماند درست/که پیمان ما بی ثبات است و سست

به حقت که چشمم ز باطل بدوز/به نورت که فردا به نارم مسوز

ز مسکینیم روی در خاک رفت/غبار گناهم بر افلاک رفت

تو یک نوبت ای ابر رحمت ببار/که در پیش باران نپاید غبار

ز جرمم در این مملکت جاه نیست/ولیکن به ملکی دگر راه نیست

تو دانی ضمیر زبان بستگان/تو مرهم نهی بر دل خستگان

حکایت بت پرست نیازمند

سرآغاز باب دهم بوستان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا