گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی

شنبه 20 اسفند 1401 شعر

گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی از باب هشتم در شکر بر عافیت بوستان کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.

نداند کسی قدر روز خوشی/مگر روزی افتد به سختی کشی

زمستان درویش در تنگ سال/چه سهل است پیش خداوند مال

سلیمی که یک چند نالان نخفت/خداوند را شکر صحت نگفت

چو مردانه‌رو باشی و تیز پای/به شکرانه با کندپایان بپای

به پیر کهن بر ببخشد جوان/توانا کند رحم بر ناتوان

چه دانند جیحونیان قدر آب/ز واماندگان پرس در آفتاب

عرب را که در دجله باشد قعود/چه غم دارد از تشنگان زرود

کسی قیمت تندرستی شناخت/که یک چند بیچاره در تب گداخت

تو را تیره شب کی نماید دراز/که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟

براندیش از افتان و خیزان تب/که رنجور داند درازای شب

به بانگ دهل خواجه بیدار گشت/چه داند شب پاسبان چون گذشت؟

حکایت یکی را عسس دست بر بسته بود

حکایت برهنه تنی یک درم وام کرد

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا