حکایت برهنه تنی یک درم وام کرد از باب هشتم در شکر بر عافیت بوستان کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.
برهنه تنی یک درم وام کرد/تن خویش را کسوتی خام کرد
بنالید کای طالع بدلگام/به گرما بپختم در این زیر خام
چو ناپخته آمد ز سختی به جوش/یکی گفتش از چاه زندان: «خموش!»
به جای آور، ای خام، شکر خدای/که چون ما نهای خام بر دست و پای
ارسال دیدگاه