حکایت درباره سگی تشنه در بیابان از باب دوم کتاب بوستان است ، در این شعر سعدی از عاقبت نیکی به حیوانات سخن گفته است.
یکی در بیابان سگی تشنه یافت/برون از رمق در حیاتش نیافت
کله دلو کرد آن پسندیده کیش/چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و بازو گشاد/سگ ناتوان را دمی آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مرد/که داور گناهان از او عفو کرد
الا گر جفاکاری اندیشه کن/وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
کسی با سگی نیکویی گم نکرد/کجا گم شود خیر با نیکمرد؟
کرم کن چنان کهت برآید ز دست/جهانبان در خیر بر کس نبست
به قنطار زر بخش کردن ز گنج/نباشد چو قیراطی از دسترنج
برد هر کسی بار در خورد زور/گران است پای ملخ پیش مور
ارسال دیدگاه