حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت

پنج‌شنبه 28 مهر 1401 شعر

رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت حکایتی از باب دوم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره رفتار صحیح با ضعیفان و عاقبت نیکی به نیازمندان سخن گفته است.

 

بنالید درویشی از ضعف حال/ بر تندرویی خداوند مال

نه دینار دادش سیه دل نه دانگ/بر او زد به سر باری از طیره بانگ

دل سائل از جور او خون گرفت/سر از غم بر آورد و گفت ای شگفت

توانگر ترش روی، باری، چراست؟/مگر می‌نترسد ز تلخی خواست؟

بفرمود کوته نظر تا غلام/براندش به خواری و زجر تمام

به ناکردن شکر پروردگار/شنیدم که برگشت از او روزگار

بزرگیش سر در تباهی نهاد/عطارد قلم در سیاهی نهاد

شقاوت برهنه نشاندش چو سیر/نه بارش رها کرد و نه بارگیر

فشاندش قضا بر سر از فاقه خاک/مشعبد صفت، کیسه و دست پاک

سراپای حالش دگرگونه گشت/بر این ماجرا مدتی بر گذشت

غلامش به دست کریمی فتاد/توانگر دل و دست و روشن نهاد

به دیدار مسکین آشفته حال/چنان شاد بودی که مسکین به مال

شبانگه یکی بر درش لقمه جست/ز سختی کشیدن قدمهاش سست

بفرمود صاحب نظر بنده را/که خشنود کن مرد درمنده را

چو نزدیک بردش ز خوان بهره‌ای/برآورد بی خویشتن نعره‌ای

شکسته دل آمد بر خواجه باز/عیان کرده اشکش به دیباجه راز

بپرسید سالار فرخنده خوی/که اشکت ز جور که آمد به روی؟

بگفت اندرونم بشورید سخت/بر احوال این پیر شوریده بخت

که مملوک وی بودم اندر قدیم/خداوند املاک و اسباب و سیم

چو کوتاه شد دستش از عز و ناز/کند دست خواهش به درها دراز

بخندید و گفت ای پسر جور نیست/ستم بر کس از گردش دور نیست

نه آن تندروی است بازارگان/که بردی سر از کبر بر آسمان؟

من آنم که آن روزم از در براند/به روز منش دور گیتی نشاند

نگه کرد باز آسمان سوی من//فرو شست گرد غم از روی من

خدای ار به حکمت ببندد دری/گشاید به فضل و کرم دیگری

بسا مفلس بینوا سیر شد/بسا کار منعم زبر زیر شد

گفتار اندر ثمره جوانمردی

حکایت درباره سگی تشنه در بیابان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا