مشخصات کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی
نام کتاب : کتاب بادبادک باز
نویسنده : خالد حسینی
مترجم : امیر سالارکیا
ناشر چاپی : هنر پارینه
سال انتشار : ۱۳۹۸
تعداد صفحات : ۴۰۸
موضوع کتاب : کتابهای داستان و رمان خارجی
خلاصه ای از کتاب بادبادک باز
کتاب بادبادک باز نوشتهی خالد حسینی به زندگی پسری به نام امیر در میان آشوبهای کشور افغانستان میپردازد. در این کتاب روابط انسانی به خصوص دوستی دو پسر بچهی افغان محور اصلی داستان هستند. حسینی به واسطهی این رمان تا به امروز به جوایز ادبی متعددی دست یافته است.
در رمان بادبادک باز اتفاقاتی بسیاری رخ میدهد اما داستان اصلی به رابطهی میان دو دوست به نامهای امیر و حسن میپردازد. امیر و حسن دوستانی بسیار صمیمی هستند و با هم بزرگ شدهاند اما امیر پسر ارباب است و حسن خانهزاد آنهاست. همین فاصلهی طبقاتی خواه ناخواه بر رابطهی این دو کودک هم تأثیر خود را نشان میدهد و خالد حسینی در فصلهای نخستین کتاب به زیبایی رابطهی خاص این دو پسربچه را توصیف میکند.
معرفی نویسنده خالد حسینی
خالد حسینی در سال 1965 در شهر کابل به دنیا آمد. عمدهی شهرت وی به دلیل نگارش کتابهای بادبادک باز و هزاران خورشید تابان است. تمامی آثار او به مسائل مربوط به افغانستان، مهاجرت و مشکلات مردم این کشور میپردازد. وی هماکنون در کشور آمریکا ساکن است و آثارش را به زبان انگلیسی مینویسد.
بخشی از کتاب بادبادک باز
او با این اظهار پشیمانی انگار میخواست پدرش باور کند که تقصیر حسن است، او هیچ وقت به پدرش نمیگفت که همه این شیطنتها زیر سر من است. یک ردیف درخت صنوبر در حاشیهی آجر فرشهای قرمز کاشته شده بودند و به دو لنگه در آهنی کار شده ختم میشدند. دو لنگه در پشت سرهم به ورودی ملک پدرم باز میشدند. خانه سمت چپ مسیرآجر فرش، وحیاط خلوت در انتهای آن بود.
همه باور داشتند در منطقهی وزیر اکبرخان، محلهی نوساز و اعیان نشین، زیباترین ویلای کابل را متعلق به پدرم میباشد. عدهای هم آن را قشنگترین ویلا درکابل میدانستند. ویلایی با ورودی پهن که دو طرفش، با گُلهای رُز تزیین شده بود، با بنایی عظیم با سنگ مرمر و پنجرههای بزرگ. ویلا چهار حمام داشت که کف هرچهارحمام، موزاییکهای زیبایی داشت که پدرم شخصا از اصفهان خریده بود.
دیوارها با پردههای ملیله دوزی شده تزیین شده بود که پدر از کلکته خریده بود. از سقف گنبدی ویلا، چلچراغ کریستالی زیبایی آویزان بود. اتاقی در طبقهی بالا بود که به اتاق سیگارکشیدن معروف بود که دائم از آن بوی تنباکو و دارچین میآمد. پدرم و دوستانش روی صندلیهای چرمی اتاق لم میدادند و علی برایشان شام میبرد، پیپهایشان را آماده میکرد یا به قول پدرم چاق میکرد. سیاست، تجارت و فوتبال موضوعاتی بود که پدر و دوستانش در آن اتاق درموردشان با هم صحبت میکردند.
معرفی شخصت های رمان بادبادک باز
امیر: شخصیّت اصلی و نسبتاً پویای رمان بادبادکباز است که نقش راوی را بر عهده دارد و رمان از زبان او بیان میشود. فردی بُزدل و ترسوست که نمیتواند از خود و حقّ خود در مقابل دیگران دفاع کند.
حسن: شخصیّتی که همانند نامش نیکو و خوب و در بر دارندة خصلتهای پسندیده است. چهرهای گِرد و لبی شکری دارد و در هنگام تولّد نیز لبخند بر لب به دنیا میآید.
پدر امیر: مردی خودخواه، جدّی، سختکوش، بااراده و جسور است. در رمان نام کوچک او آورده نمیشود و راوی (امیر) از او با عبارت پدر و بابا یاد میکند.
علی: حافظ قرآن، کمحرف و آرام است؛ انسان باگذشتی که برای حفظ آبروی عموی خود با صنوبر، دخترعموی خویش، ازدواج میکند. این در حالی است که میداند او دچار فساد اخلاقی است.
رحیمخان: شریک تجاری پدر امیر و بهترین دوست اوست. شخصیّت متعادل دارد با رفتاری حکیمانه که در رمان نقش وجدان بیداری را بازی میکند که با کشاندن امیر به پاکستان و افشای تمام رازهای نگفته در پی نجات سهراب، رسیدن امیر به آرامش و به جا آوردن حقّ دوستی خود با پدر امیر است.
آصف: پسری شرور است با چشمانی آبی و موهای بور و قدی بلند. بیش از آنکه به افغانها شبیه باشد، به مادر آلمانی خود رفته است و این خود به تعریض گویای شخصیّت نژادپرست اوست.
ثریّا طاهری: دختری باجسارت و سرزنده و علاقهمند به کتاب است که در اوّلین ملاقات دل امیر را میرباید و او را شیفتة خود میکند. به دلیل فرار از خانه با مردی افغانی در سنّ هیجده سالگی مورد سرزنش قرار میگیرد و هیچ کس به خواستگاری او نمیآید (ر.ک؛ همان: 145). او در رمان، نمایندة زن مُدرن و متجدّد افغانی است.
اقبال طاهری: ژنرال دوران ظاهرشاه، پدر ثریّا و مردی است که خشونت و خونسردی نظامی در رفتارهای او دیده میشود. همیشه کت و شلواری خاکستری میپوشد که از بس اُتو خورده، برق میزند و مدام ساعت جیبی خود را کوک میکند و منتظر روزی است که آبها از آسیاب بیفتد و کشور دوباره آرام شود تا بازگردد و به پُست و مقامی برسد
جمیله: همسر ژنرال طاهری و مادر ثریّا که در گذشته در دبیرستانی در کابل، معلّم ادبیّات و تاریخ بوده است. زنی پرحرف و خوشبرخورد که صدای خوبی برای آوازخوانی دارد، ولی به خاطر ترس از شوهر و ممانعت او نتوانسته بدان بپردازد.
سهراب: فرزند آزرده و رنجکشیدة حسن که قربانی جنگ و کینة نژادپرستانة آصف میشود. همچنین نماد کودکان بیگناهی که قربانی جنگ میشوند و تا مدّتها اثرات آن را در زندگی با خود به همراه دارند.
فرید: رانندهای تاجیکی که کلاهش را مانند احمدشاه مسعود بر سر میگذارد. وی در جنگ با شوروی همراه پدرش جهاد کرده است و بر اثر انفجار مینهای ضدّ نفر دچار نقص عضو شده، دو دخترش را نیز از دست داده است. امیر را به افغانستان میبرد و همه جا همراه اوست. در ابتدا نظر خوبی به امیر ندارد، با او بد برخورد میکند و با نیش و کنایه سخن میگوید.
صنوبر: مادر حسن و نمایندة آن دسته از زنانی است که از وضعیّت خویش ناراضی هستند، آزادی را در بیبند و باری، فرار از خانه و شکستن هنجارهای جامعه میدانند، امّا در نهایت سرخورده و پشیمان به خانه بازمیگردد، زمانی که زیبایی و طراوت زنانه را از دست دادهاند و در جامعة مردسالار چیزی برای عرضه ندارد.
ارسال دیدگاه