کتاب اودیسه اثر هومر

شنبه 9 اردیبهشت 1402 دسته‌بندی نشده
کتاب اودیسه

مشخصات کتاب اودیسه اثر هومر

نام کتاب: کتاب اودیسه

نویسنده :هومر

شخصیت ها: اودیسه، سیرس، تله ماکوس، پولیفموس، پنه لوپه، بیشتر

ژانرها: شعر حماسی، حماسی

زبان: یونانی هومری

خطوط: 12109

کتاب اودیسه

کتاب اودیسه

درباره کتاب اودیسه

اُدیسه یکی از دو کتاب کهن اشعار حماسی یونان اثر هومر است. ادیسه ادامهٔ ایلیاد است و به صورت مجموعه‌ای از سرودها گردآوری شده اما شیوهٔ نقل آن با ایلیاد تفاوت دارد.
«اودیسه» در کنار «ایلیاد»، دومین اثر حماسی «هومر»، شاعر و داستان‌سرای نابینای یونانی است. این کتاب که در اواخر قرن ۸ پیش از میلاد مسیح نگاشته شده، همچون «ایلیاد» با تأثیر از جنگ تاریخی بین یونانی ها و تروایی ها، به صورت اشعاری حماسی، و البته با تلفیقی از ادبیات شاعرانه و احساسی، یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبیات مغرب‌زمین به شمار می‌آید.

«اودیسه» زمان صلح و بازگشت قهرمانان را از جنگ «تروا» نشان می دهد و سرگذشت یکی از سران جنگ، بنام «اودیسیوس» می‌باشد که در سفری طولانی، ماجراهای مختلف و خطیری برای وی و همراهانش پیش آمده و در نهایت که همگان گمان به کشته‌شدن وی می نمودند به وطن خود باز گشته و دست متجاوزان را از سرزمین و زن و فرزند خود کوتاه می‌نماید.

 

نویسنده کتاب اودیسه

هومِریا هُمِرشاعر و داستانسرای یونانی است. تصور می‌شود که در قرن هشتم یا هفتم پیش از میلاد در یونان زندگی می‌کرده‌است . تنها آثار به جا مانده از وی، دو گلچین شعر به نام‌های ایلیاد و ادیسه است. همهٔ آنچه که ما دربارهٔ تاریخ و افسانه‌های یونان باستان می‌دانیم از موضوع‌های همین شعرها گرفته شده‌است. معروف است که در پایان زندگی نابینا شد

 

خلاصه داستان اودیسه

ادیسه در این داستان ماجراهای زیادی را دنبال می‌کند. او از پوسایدون خواست به او نشان دهد که چه کند تا در جنگ پیروز شود.پوسایدون به او می‌گوید که اسبی از جنس چوب و بسیار بزرگ بسازد و با حیله اسب را به عنوان هدیه صلح و آشتی وارد قلعه تروآ بکند و خود و افرادش در داخل اسب مخفی شوند تا بتوانند قلعه را تصرف کند اما پیشگویی، پادشاه تروآ را از بردن اسب به داخل قلعه منع می‌کند و پوسایدون فرمانروای قدرتمند دریا حیوان دست آموزش را می‌فرستد و پیشگو را هلاک می‌کند.

پادشاه تروآ سرانجام اسب را داخل قلعه می‌آورد و شب هنگام ادیسه شبیخون زده و قلعه را تصرف می‌کند در حالی که با غرور فکر می‌کند به تنهایی قلعه را تصرف کرده پوسایدون عصبانی شده و ادیسه را محکوم می‌کند تا ابد در دریا سرگردان بماند. ادیسه در کشتی خود در دریای بی‌انتها به نفرین پوسایدون دچار می‌شود. دیری نمی‌رسد که به جزیره‌ای می‌رسند.

در آن جزیره، غاری پیدا می‌کند که در آن غار غذای فراوانی وجود دارد. در غار با افرادش به عیش و نوش مشغول می‌شود غافل از آنکه صاحب غار غولی یک چشم بنام پولیتیموس فرزند پوسایدون است. پولیتیموس یکی از افراد ادیسه را می‌خورد و ادیسه با نیرنگ معجون خواب‌آوری به او می‌خوراند و سپس با چوبی که انتهای آن تیز است در خواب غول را کور می‌کند. غول در حالی که از درد فریاد می‌زند سنگ عظیمی که غار را می‌پوشاند کنار می‌زند و ادیسه و همراهانش فرار می‌کنند.

ادیسه دوباره راهی دریا می‌شود و برای برداشتن آب به جزیره‌ای پا می‌گذارد، در آن جزیره با آنوس فرمانروای باد و طوفان و پسر عموی پوسایدون برمی‌خورد و آنوس به باد فرمان می‌دهد که ادیسه را ظرف ۹ روز به ایتاکا زادگاهش برساند و باد را داخل کیسه کرده و به ادیسه می‌دهد. در راه در حالی که به ایتاکا رسیده بودند و ادیسه خواب بود افرادش خیانت کرده و در کیسه را به امید طلا باز می‌کنند اما طوفان حاصل از باد داخل کیسه آنها را دوباره در جزیره‌ای ناشناخته در دریا می‌برد.

کتاب اودیسه

کتاب اودیسه

جملاتی از کتاب اودیسه

آفتاب برخاست، از دریای باشکوه بیرون آمد و به آسمان مفرغی‌رنگ آمد تا خدایان جاودانی و آدمیزادگان را در سراسر زمین که گندم از آن می‌روید روشن کند. (کتاب اودیسه اثر هومر – صفحه ۶۰۱)

پنلوپ، خردمندترین زنان، پاسخ داد: «اگر راستی تو الهه‌ای هستی، اگر بانگ یکی از خدایان را می‌شنوی، پس به من رنجهای آن دیگری را هم بگوی؛ آیا همچنان در جایی زنده است و پرتو آفتاب را می‌بیند، یا آنکه جان سپرده و در جایگاه هادس است؟» (کتاب اودیسه اثر هومر – صفحه ۶۴۲)

دستوری بدهید با این همه غمی که دارم شام بخورم؛ هیچ‌چیز بی‌شرمتر ازین شکم نفرین‌کرده نیست که ما را وامی‌دارد در اندیشۀ آن باشیم، اگر هم غمی که در دل داریم ما را از پا درآورده باشد؛ بدین‌گونه من غم فراوان دارم و با این همه پیوسته به من فرمان می‌دهد بخورم و بیاشامم؛ دردهایی را که کشیده‌ام از یادم می‌برد و فشار می‌آورد که آن را سیر بکنم. (کتاب اودیسه اثر هومر – صفحه ۶۷۶)

از آنجا با دلی پرغم راه خود را دنبال کردیم. به سرزمین سیکلوپ‌ها رسیدیم، این غولانی که آیینی ندارند، به خدایان جاودانی می‌گروند و با بازوی خود هیچ درخت نمی‌نشانند و هیچ نمی‌کارند؛ در کشورشان همه‌چیز پدید نمی‌آید بی‌آنکه زمین را تخم افشانده و شخم زده باشند: گندم، جو، و تاکهایی که از خوشه‌های گران باده می‌دهند و باران زئوس آن‌ها را برای ایشان آماسیده می‌کند. ایشان نه انجمنی برای رایزنی دارند و نه آیینی. بر فراز کوههای بلند در غارهای میان‌تهی جایگزین‌اند و هرکس آیینی برای فرزندان و زنان خود می‌نهد، بی‌آنکه پای‌بست به یکدیگر باشند. (کتاب اودیسه اثر هومر – صفحه ۷۰۵)

سیزیف را دیدم که دردهای سخت می‌کشید: با دو بازوی خود سنگ بسیار بزرگی را می‌راند. دستها و پاهای خود را از هم جدا می‌کرد و آن سنگ را به سوی فراز تپه‌ای می‌راند؛ اما چون می‌رفت از فراز آن بگذرد، آن توده وی را بازپس می‌کشید؛ دوباره آن سنگ سرکش به سوی دشت می‌غلتید. نیروهای خود را گرد می‌آورد، دوباره آن را می‌راند، خون از اندامش روان بود و گرد هاله‌وار از بالای سرش برمی‌خاست. (کتاب اودیسه اثر هومر – صفحه ۷۵۵)

نه، اولیس دیگری به اینجا نخواهد آمد. اولیس همان کسی است که تو می‌بینی، منم که پس از آن‌همه رنج بردن، آن‌همه سرگردانی، پس از بیست سال به سرزمین پدران می‌آیم. (کتاب اودیسه اثر هومر – صفحه ۸۲۹)

آن‌گاه اولیس هوشیار ژنده‌ها را از خود دور کرد و خود را به سوی آستانۀ در بزرگ انداخت، کمان و ترکش وی که پر از تیر بود به دستش بود. تیرهای تندرو را در پای خود ریخت، سپس رو به خواستگاران کرد و گفت: «این زد و خوردی که تا این اندازه دشوار بود به پایان رسید؛ اینک من به نشانۀ دیگر تیر خواهم انداخت: هنوز کسی به آن نزده است و می‌خواهم ببینم آپولون این سرافزاری را به من ارزانی خواهد داشت یا نه.» (کتاب اودیسه اثر هومر – صفحه ۹۲۱)

خورشید

خورشید/واقعیت جالب وخواندنی از درباره خورشید

گل رز هلندی

گل رز هلندی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا