رمان قرار نبود اثر هما پور اصفهانی

شنبه 1 بهمن 1401 کتاب
رمان قرار نبود

مشخصات رمان قرار نبود

ننام کتاب:رمان قرار نبود

نویسنده:هما پور اصفهانی

ژانر:عاشقانه | طنز | اجتماعی

نویسنده رمان قرار نبود

هما پور اصفهانی از رُمان نویسان با سابقه ی کشورمان است که در دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۹ در شهر اصفهان متولد شده است. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی می باشد.

هما پور اصفهانی تقریباً از ۱۰ سالگی نوشتن را شروع کردند اما هیچ گاه فکر نمی کردند که استعداد منحصربفردی در نوشتن داشته باشند

معرفی کتاب قرار نبود… اثر هما پوراصفهانی

کتاب «قرار نبود. . .» اثر «هما پور اصفهانی» داستان دختری به اسم ترسا را روایت می کند که دو سال پشت کنکور مانده و داستان از جایی شروع می شود که او حالا برای بار سوم منتظر جواب کنکور است. یک انتظار دلهره آمیز. ترسا که مادر خود را را از دست داده ، با پدر و مادربزگش زندگی میکند. این رد شدن های مدام در آزمون ورودی دانشگاه باعث شده است که ترسا به مهاجرت فکر کند. به کجا؟ به کانادا.

جایی که او خیال می کند می تواند در آنجا به اهدافش برسد. اما پدر او با این مهاجرت به سختی مخالف است و کشمکش اصلی داستان در ستیز بین ترسا و پدرش رقم می خورد. ترسا دست بردار نست و به همراه دوستانش ترفند هایی برای راضی کردن پدرش طراحی می کند و دقیقا برای مخاطب این کشمکش و ترفند های دردسر زایی که به ذهن ترسا و دوستانش می رسد نقطه جذاب ماجرا را تشکیل می دهد.

به گفته «گیتی صفرزاده» قرار نبود روایت روان و بی تپقی دارد و با آنکه همه ی مشخصه های نمونه های داستان های عامه پسند قبل خودش از داستان عاشقانه تا فضاهای شوخ و شنگ و حتی به کار بردن شعر و ترانه در جای جای اثر را در خود دارد اما آینه ی خوبی برای دیدن و شناختن نسل جدید جامعه و آرزوها و دنیاهایشان است.


قسمتی از این رمان زیبا:

. با نگاه دنبال آرتان گشتم سر ميز يه خونواده چهار نفري نشسته بود. يه خانوم و آقا بودن با دوتا

دختر … يکي از دخترها سن زيادي نداشت ولي اون يکي تقريبا بيست و سه چهار ساله مي زد در حد

مرگ هم خوشگل و لوند بود … دختره خيلي پکر بود و آرتان داشت باهاش آروم آروم حرف مي زد. حتي

دست دختره توي دستاي آرتان بود … خون به صورتم دويد … پسره … خدايا منو بکش از دست اين

راحت بشم … چرا برام مهم بود؟! خدايا منو نسبت به آرتان مثل سنگ کن بذار همه کاراش برام بي

اهميت باشه … چرا الان بايد از ديدنش کنار يه نفر ديگه احساس ضعف کنم؟ چرا بايد ناراحت بشم؟

خدايا چرا دارم حسودي مي کنم؟ از زور عصبانيت نفس نفس مي زدم. آرتان يه لحظه نگاهش توي نگام

گره خورد و نمي دونم چي توي نگام ديد که پوزخندي زد و اون يکي دست دختره رو هم گرفت. سريع از

جام بلند شدم و رفتم سمت ميز نيما … من نبايد کم مي آوردم. نيما با ديدن من جا خورد و گفت:

– اينجا اومدي واسه چي ترسا؟!

نشستم کنارش و با مهربوني گفتم:

– اومدم حال تو رو بپرسم نيمايي …

– برو ترسا … برو يه وقت آرتان خوشش نمي ياد اذيتت مي کنه ها

– نگران نباش اون خودشم تو عشق و حالش غرقه …

سرشو زير انداخت و گفت:

– آره ديدمش بي لياقتو … اگه من جاش بودم …

– اگه تو جاش بودي چي مي شد؟!

زل زد توي چشمام و گفت:

– يه لحظه هم از کنارت تکون نمي خوردم ترسا … دوست داشتم همينجور توي بغلم بگيرمت و باهات

برقصم …

يهو انگار فهميد چي گفته … عصبي شد و گفت:

– برو ترسا من حالم خوب نيست برو نذار گناه کنم تو ديگه از امشب شوهر داري …

– نيما من که بهت گفتم …

– درسته … درسته همونم منو سر پا نگه داشته ولي بالاخره عقد شما اون بالاها ثبت شده الان نگاه

کردن به تو فکرکردن به تو حرف زدن با تو گناهه ترسا … من صبر مي کنم تا روزي که ازش جدا شدي …

کتاب عاشقانه

معرفی 7 کتاب عاشقانه ای که فیلم شدن....

رمان توسکا

رمان توسکا اثر هما پور اصفهانی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا