حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی

چهارشنبه 3 اسفند 1401 شعر

حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی از باب هفتم در عالم تربیت بوستان ، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.

یکی پیش داود طائی نشست/که دیدم فلان صوفی افتاده مست

قی آلوده دستار و پیراهنش/گروهی سگان حلقه پیرامنش

چو پیر از جوان این حکایت شنید/به آزار از او روی در هم کشید

زمانی بر آشفت و گفت ای رفیق/به کار آید امروز یار شفیق

برو زآن مقام شنیعش بیار/که در شرع نهی است و در خرقه عار

به پشتش در آور چو مردان که مست/عنان سلامت ندارد به دست

نیوشنده شد زین سخن تنگدل/به فکرت فرو رفت چون خر به گل

نه زهره که فرمان نگیرد به گوش/نه یارا که مست اندر آرد به دوش

زمانی بپیچید و درمان ندید/ره سر کشیدن ز فرمان ندید

میان بست و بی اختیارش به دوش/در آورد و شهری بر او عام جوش

یکی طعنه می‌زد که درویش بین/زهی پارسایان پاکیزه دین!

یکی صوفیان بین که می خورده‌اند/مرقع به سیکی گرو کرده‌اند

اشارت کنان این و آن را به دست/که آن سر گران است و این نیم مست

به گردن بر از جور دشمن حسام/به از شنعت شهر و جوش عوام

بلا دید و روزی به محنت گذاشت/به ناکام بردش به جایی که داشت

شب از فکرت و نامرادی نخفت/دگر روز پیرش به تعلیم گفت

مریز آبروی برادر به کوی/که دهرت نریزد به شهر آبروی

حکایت کسی گفت حجاج خون‌خواره‌ای است

گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا