گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود از باب هفتم در عالم تربیت بوستان، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.
بد اندر حق مردم نیک و بد/مگوی ای جوانمرد صاحب خرد
که بد مرد را خصم خود میکنی/وگر نیکمردست بد میکنی
تو را هر که گوید فلان کس بدست/چنان دان که در پوستین خودست
که فعل فلان را بباید بیان/وز این فعل بد میبرآید عیان
به بد گفتن خلق چون دم زدی/اگر راست گویی سخن هم بدی
زبان کرد شخصی به غیبت دراز/بدو گفت دانندهای سرفراز
که یاد کسان پیش من بد مکن/مرا بدگمان در حق خود مکن
گرفتم ز تمکین او کم ببود/نخواهد به جاه تو اندر فزود
کسی گفت و پنداشتم طیبت است/که دزدی بسامان تر از غیبت است
بدو گفتم ای یار آشفته هوش/شگفت آمد این داستانم به گوش
به ناراستی در چه بینی بهی/که بر غیبتش مرتبت مینهی؟
بلی گفت دزدان تهور کنند/به بازوی مردی شکم پر کنند
ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد/که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد!
ارسال دیدگاه