حکایت درباره روزه گرفتن

یکشنبه 17 مهر 1401 شعر

حکایت درباره روزه گرفتن از باب دوم کتاب بوستان است، سعدی در این شعر درباره روزه گرفتن و آداب آن سخن گفته است.

به سرهنگ سلطان چنین گفت زن/که خیز ای مبارک در رزق زن

برو تا ز خوانت نصیبی دهند/که فرزندکانت نظر بر رهند

بگفتا بود مطبخ امروز سرد/که سلطان به شب نیت روزه کرد

زن از ناامیدی سر انداخت پیش/همی گفت با خود دل از فاقه ریش

که سلطان از این روزه گویی چه خواست؟/که افطار او عید طفلان ماست

خورنده که خیرش برآید ز دست/به از صائم‌الدهر دنیاپرست

مُسلَّم کسی را بود روزه‌داشت/که درمانده‌ای را دهد نان چاشت

وگرنه چه لازم که سعیی بری/ز خود بازگیری و هم خود خوری؟

حکایت کرم مردان صاحبدل

حکایت از پیری در راه حجاز

حکایت از پیری در راه حجاز

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا