حکایت حاتم طائی

پنج‌شنبه 5 آبان 1401 شعر

حکایت حاتم طائی از باب دوم کتاب بوستان است ، سعدی در این شعر از حاکم طائی روایتی را شرح داده است.

ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد/ طلب ده درم سنگ فانید کرد

ز راوی چنان یاد دارم خبر/که پیشش فرستاد تنگی شکر

زن از خیمه گفت این چه تدبیر بود؟/همان ده درم حاجت پیر بود

شنید این سخن نامبردار طی/بخندید و گفت ای دلارام حی

گر او در خور حاجت خویش خواست/جوانمردی آل حاتم کجاست؟

چو حاتم به آزادمردی دگر/ز دوران گیتی نیامد مگر

ابوبکر سعد آن که دست نوال/نهد همتش بر دهان سؤال

رعیت پناها دلت شاد باد/به سعیت مسلمانی آباد باد

سرافرازد این خاک فرخنده بوم/ز عدلت بر اقلیم یونان و روم

چو حاتم، اگر نیستی کام وی/نبردی کس اندر جهان نام طی

ثنا ماند از آن نامور در کتاب/تو را هم ثنا ماند و هم ثواب

که حاتم بدان نام و آوازه خواست/تو را سعی و جهد از برای خداست

تکلف بر مرد درویش نیست/وصیت همین یک سخن بیش نیست

که چندان که جهدت بود خیر کن/ز تو خیر ماند ز سعدی سخن

حکایت

حکایت حاتم طائی و صفت جوانمردی او

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا