حکایت جنید و سیرت او در تواضع

شنبه 3 دی 1401 شعر

حکایت جنید و سیرت او در تواضع از باب چهارم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت از جنید و سیرت او در تواضع روایت کرده است.

شنیدم که در دشت صنعا جنید/سگی دید برکنده دندان صید

ز نیروی سر پنجهٔ شیر گیر/فرومانده عاجز چو روباه پیر

پس از غرم و آهو گرفتن به پی/لگد خوردی از گوسفندان حی

چو مسکین و بی طاقتش دید و ریش/بدو داد یک نیمه از زاد خویش

شنیدم که می‌گفت و خوش می‌گریست/که داند که بهتر ز ما هر دو کیست؟

به ظاهر من امروز از این بهترم/دگر تا چه راند قضا بر سرم

گرم پای ایمان نلغزد ز جای/به سر بر نهم تاج عفو خدای

وگر کسوت معرفت در برم/نماند، به بسیار از این کمترم

که سگ با همه زشت نامی چو مرد/مر او را به دوزخ نخواهند برد

ره این است سعدی که مردان راه/به عزت نکردند در خود نگاه

از‍‍‍‍‍‍‍‍ آن بر ملائک شرف داشتند/که خود را به از سگ نپنداشتند

 

حکایت زاهد و بربط زن

حکایت زاهد تبریزی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا