گفتار اندر پروردن فرزندان

دوشنبه 8 اسفند 1401 شعر

گفتار اندر پروردن فرزندان از باب هفتم در عالم تربیت بوستان ، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.

پسر چون ز ده بر گذشتش سنین/ز نامحرمان گو فراتر نشین

بر پنبه آتش نشاید فروخت/که تا چشم بر هم زنی خانه سوخت

چو خواهی که نامت بماند به جای/پسر را خردمندی آموز و رای

که گر عقل و طبعش نباشد بسی/بمیری و از تو نماند کسی

بسا روزگارا که سختی برد/پسر چون پدر نازکش پرورد

خردمند و پرهیزگارش بر آر/گرش دوست داری به نازش مدار

به خردی درش زجر و تعلیم کن/به نیک و بدش وعده و بیم کن

نوآموز را ذکر و تحسین و زه/ز توبیخ و تهدید استاد به

بیاموز پرورده را دسترنج/وگر دست داری چو قارون به گنج

مکن تکیه بر دستگاهی که هست/که باشد که نعمت نماند به دست

به پایان رسد کیسهٔ سیم و زر/نگردد تهی کیسهٔ پیشه‌ور

چه دانی که گردیدن روزگار/به غربت بگرداندش در دیار

چو بر پیشه‌ای باشدش دسترس/کجا دست حاجت برد پیش کس؟

ندانی که سعدی مراد از چه یافت؟/نه هامون نوشت و نه دریا شکافت

به خردی بخورد از بزرگان قفا/خدا دادش اندر بزرگی صفا

هر آن کس که گردن به فرمان نهد/بسی بر نیاید که فرمان دهد

هر آن طفل کاو جور آموزگار/نبیند، جفا بیند از روزگار

پسر را نکو دار و راحت رسان/که چشمش نماند به دست کسان

هر آن کس که فرزند را غم نخورد/دگر کس غمش خورد و بدنام کرد

نگه‌دار از آمیزگار بدش/که بدبخت و بی ره کند چون خودش

 

حکایت شبی دعوتی بود در کوی من

حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا