گفتار اندر پروردن فرزندان از باب هفتم در عالم تربیت بوستان ، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.
پسر چون ز ده بر گذشتش سنین/ز نامحرمان گو فراتر نشین
بر پنبه آتش نشاید فروخت/که تا چشم بر هم زنی خانه سوخت
چو خواهی که نامت بماند به جای/پسر را خردمندی آموز و رای
که گر عقل و طبعش نباشد بسی/بمیری و از تو نماند کسی
بسا روزگارا که سختی برد/پسر چون پدر نازکش پرورد
خردمند و پرهیزگارش بر آر/گرش دوست داری به نازش مدار
به خردی درش زجر و تعلیم کن/به نیک و بدش وعده و بیم کن
نوآموز را ذکر و تحسین و زه/ز توبیخ و تهدید استاد به
بیاموز پرورده را دسترنج/وگر دست داری چو قارون به گنج
مکن تکیه بر دستگاهی که هست/که باشد که نعمت نماند به دست
به پایان رسد کیسهٔ سیم و زر/نگردد تهی کیسهٔ پیشهور
چه دانی که گردیدن روزگار/به غربت بگرداندش در دیار
چو بر پیشهای باشدش دسترس/کجا دست حاجت برد پیش کس؟
ندانی که سعدی مراد از چه یافت؟/نه هامون نوشت و نه دریا شکافت
به خردی بخورد از بزرگان قفا/خدا دادش اندر بزرگی صفا
هر آن کس که گردن به فرمان نهد/بسی بر نیاید که فرمان دهد
هر آن طفل کاو جور آموزگار/نبیند، جفا بیند از روزگار
پسر را نکو دار و راحت رسان/که چشمش نماند به دست کسان
هر آن کس که فرزند را غم نخورد/دگر کس غمش خورد و بدنام کرد
نگهدار از آمیزگار بدش/که بدبخت و بی ره کند چون خودش
ارسال دیدگاه