اطلاعات کتاب برفک
نویسنده: دان دلیلو
ترجمه: پیمان خاکسار
انتشارات: چشمه
تعداد صفحات: ۳۴۱
درباره ی کتاب برفک
کتاب برفک یکی از آثار مهم و برجسته کارنامه ادبی دان دلیلو به شمار میرود. این کتاب در نکوهش مشخصه مصرف گرایی که در جوامع غربی نمونه بارز یافته است، روایت میگردد. رسانههای جمعی گسترده که در تمام ابعاد زندگی انسان تاثیر گذار هستند و در گسترش فرهنگ مصرف گرایی موثر و تاثیرگذار میباشند در این اثر مورد نقد و انتقاد قرار میگیرند. مصرف گرایی در اثر تبلیغات گسترده رسانهها در دهه هشتاد با سرعت و شتاب بالا، قسمتهای مختلف جوامع غربی در بر گرفته بود.
خلاصه کتاب برفک
داستان حول زندگی مردی که سه بار ازدواج ناموفق داشته می چرخد. دو زن او در کار جاسوسی بودند، با یک نفر دو بار ازدواج می کند.از هر کدام فرزندانی دارد که تعدادی از آنها با مادرانشان و باقی آنها با جک زندگی می کنند. با همسر چهارمش که مربی آموزش چگونه نشستن و برخاستن است دچار یک ترس مشترک هستند. این ترس را جک تنها با خودش نجوا میکند اما همسرش دنبال درمان این ترس هست که…نام برفک به خاطر حضور مردیست که جک در اواخر داستان از حضورش با خبر می شود اما چون از چهره اش باخبر نیست، نام برفک را بر روی آن می گذارد.
میشه گفت برفک روایتی است از زندگی یک استاد دانشگاه و خانواده اش که در مواجهه با مظاهر مصرف گرایی و تکنولوژی نوظهور سال های دههٔ هشتاد دچار یاس ها و تردید های وجودی و زیستی می شوند.هر صفحه کتاب برفک خواننده را به فکر کردن دعوت میکند. کتاب درباره هر چیزی که به زندگی الان بشر مربوط می شود است.
معرفی نویسنده کتاب برفک
دان دلیلو نویسنده و نمایشنامهنویس اهل امریکا ۲۰ نوامبر سال ۱۹۳۶ به دنیا آمد. او کودکیاش را در خانوادهای متوسط گذراند و در جوانی تحصیل در رشتهی هنرهای ارتباطی را آغاز کرد. او در این دوران به شغلهای مختلف ازجمله آگهی نویسی، پارکبانی و نویسندگی مشغول بود ولی پس مدتی تمام وقتش را صرف نوشتن داستان کرد. او مضامینی همچون تلویزیون، جنگ اتمی، ورزش، پیچیدگی زبان، هنر اجرا، جنگ سرد، ریاضیات، فرا رسیدن عصر دیجیتال، سیاست، اقتصاد و تروریسم جهانی را درونمایهی داستانهایش قرار داد و کتابهای بسیار پرطرفدار و پرفروشی را منتشر کرد.
بخشی از کتاب برفک
تمام اساتید مرد هستند، لباسشان چروک است و مویشان ژولیده و موقع سرفه سر را زیر بغل فرو میکنند. دستهجمعی به روسای اتحادیهی کامیونداران میمانند که برای احراز هویت همکار مثله شدهشان دور هم جمع شده باشند. حسی که القا میکنند تلخی فراگیر است، بدگمانی و دسیسهچینی.
تنها استثنائی موری جی زیسکیند است، ورزشینویس سابق که ازم خواست تا همراه هم در غذاخوری ناهار بخوریم، جایی که بوی ناخوشایند غذاهایی نامشخص خاطرهای تیره و تلخ را درونم زنده کرد. موری تازه آمد بود به کالج، مردی بود با شانههای آویزان با عینک ظریف گرد و ریشی شبیه ریش آمیشها. استاد مهمان بود و موضوع درسش مفاخر در قید حیات و به نظر میآمد از همکاری با اساتید فرهنگعامه احساس شرم میکند.
«من موسیقی میفهمم، من سینما میفهمم، حتی میتونم درک کنم چه طور کامیکبوکها میتونن یه چیزایی به ما بگن. ولی پروفسورهایی اینجا هستن که هیچی نمیخونن جز نوشتههای روی جعبههای کورنفلکس.»
ارسال دیدگاه