معرفی کتاب یاسمین اثر م. مودب پور

پنج‌شنبه 15 دی 1401 کتاب
کتاب یاسمین

مشخصات کتاب یاسمین

نام کتاب :کتاب یاسمین

نویسنده : مرتضی مودب پور

ژانر : غمگین , عاشقانه , طنز

ملیت : ایرانی

تعداد صفحه : 560

م. مودب پور کیست؟

«سید مرتضی مودب پور» معروف به «م. مودب پور»، نویسنده رمان های ایرانی جذاب، در سال ۱۳۳۷ در تهران متولد شد.وی فعالیت نویسندگی خود را از سال ۱۳۷۸ خورشیدی آغاز نمود و در زمینهٔ «رمان» به خلق آثاری چون؛ کتاب پریچهر؛کتاب یاسمین،کتاب یلدا، کتاب گندم،کتاب رکسانا، کتاب خواستگاری یا انتخاب  و کتاب شیرین پرداخته‌است. اطلاعات موثقی از وی در دست نیست چرا که هرگز مصاحبه‌ای انجام نداده‌است

معرفی کتاب یاسمین اثر م مودب پور

یاسمین، روایتی از عشق و شرافت که همچون باقی آثار م. مودب پور از جان مایه ی طنز و تراژدی در کنار هم برخوردار است. قهرمان اصلی داستان ، پسری است به نام بهزاد که به عنوان تنها پسر یک خانواده ی فقیر و تنگدست، سختی های زندگی را در کنار خانواده تحمل می کند. خانواده ای که خیلی زود از بهزاد گرفته می شود و او مجبور است یکه و تنها بار این زندگانی پر مشقت را به دوش بکشد. حالا فقط اندوخته ی محدودی از دارایی خانواده برای نوجوانی که آخرین سال تحصیل در دبیرستان را می گذراند باقی مانده تا با آن روزگار سخت و دشوار خود را طی کند.
اما داستان تازه شروع شده و حالا شاهد قصه ی بهزادی هستیم که سال آخر پزشکی را می گذراند. نویسنده برای ایجاد کاراکتر بهزاد سنگ تمام گذاشته و صفات مختلفی را برای او در نظر گرفته و در خلال سطرها می توان دید که بهزاد شخصیتی پاک و صادق و با ایمان دارد و به دلیل مشکلاتی که در زندگی متحمل شده، بسیار خودساخته است و به این راحتی در برابر سختی ها جا نمی زند. او همچنین با وجود اینکه از مشکلات مالی عدیده برخوردار است اما بسیار با عزت نفس بوده و در عین حال بخشنده است. کم کم در طول داستان شخصیت های دیگری همچون کاوه و آقای هدایت هم به قصه ی بهزاد اضافه می شوند که هر دو از دوستان صمیمی او خواهند بود. اما جرقه ی اصلی داستان، آشنایی بهزاد با دختری به نام فرنوش است که این جرقه به تدریج، آتش عشقی سوزان را در قلب های پریشان آن ها روشن می کند. اما سرنوشت این آتش، آتشی که هم چراغ راه بهزاد بود و هم گرمابخش روحش، در ادامه ی داستان مشخص می شود.

 

خلاصه کتاب یاسمین

کاوه – چرا اینقدر طولش دادی پسر؟ ترم تموم شد دیگه . حالا کو تا دوباره بچه ها رو ببینم . داشتم ازشون خداحافظی می کردم . تو چی؟ چرا سرت رو انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظی ای یه چیزی! کاوه – هیچی نگو ! من مخصوصا رفتم یه گوشه قایم شدم ! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم خواستگاری شون ! الان همشون می خوان بهم آدرس خونشون رو بدن ! تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد شد بطوریکه آب و گل توی خیابون پاشید به شلوار ما .

کاوه شروع کرد به داد و فریاد کردن و مثل زن ها ناله و نفرین می کرد : اوهوی …..همشیره! حواست کجاست ؟! الهی گیربکس ماشینت پاره پاره بشه ! پسر نزدیک بود بزنه بهت ها ! نگاه کن ! تا زیرشلوارم خیس آب شد ! الهی سیبک ماشینت بگنده ! نگاه کن ! حالا هرکی رد می شه می گه این پسره توی شلوارش بی تربیتی کرده !

– می شناسیش ؟ کاوه – همه می شناسنش ! سال اولی یه . خوشگل و پولدار ! به هیچکسم محل نمی ذاره ! بجان تو بهزاد این مخصوصا پیچید طرف ما ! الهی شیشه ماشینت جر بخوره ! نه بابا انگار فرمون از دستش در رفت . کاوه گاهی با صدای بلند یه نفرین به اون ماشین می کرد و یه جمله آروم به من می گفت : کاوه – الهی لاستیک ماشینت بشکنه ! مرده شور اون چشمای هیزماشینت رو بشوره که زیر چشمی ما رو نگاه نکنه !

– این چرت و پرتا چیه می گی ؟ کاوه – مرده شور اون رنگ ماشینت رو ببره که از همین رنگ دو تا زیر شلواری توی خونه دارم ! خنده ام گرفته بود . اینا رو می گفت و بطرف ماشین دست تکون می داد . – پسر چرا اینطوری می کنی ؟ کاوه – شاید تو آینه ما رو ببینه و برگرده ! در همین موقع اون ماشین ایستاد و دنده عقب گرفت که کاوه دوباره شروع کرد : الهی روغن سوزی ماشینت بجونم بیفته ! الهی درد و بلای لنت ترمزت بخوره تو کاسه سر این بهزاد! – لال شی ! اینا چیه می گی ؟ دیگه ماشین رسیده بود جلوی ما

کتاب رکسانا

معرفی کتاب رکسانا اثر م. مودب پور

کتاب شیرین

معرفی کتاب شیرین اثر م. مودب پور

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا