در سابقهٔ حکم ازل و توفیق خیر

دوشنبه 22 اسفند 1401 شعر

در سابقهٔ حکم ازل و توفیق خیر از باب هشتم در شکر بر عافیت بوستان کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.

نخست او ارادت به دل در نهاد/پس این بنده بر آستان سر نهاد

گر از حق نه توفیق خیری رسد/کی از بنده چیزی به غیری رسد؟

زبان را چه بینی که اقرار داد/ببین تا زبان را که گفتار داد

در معرفت دیدهٔ آدمی است/که بگشوده بر آسمان و زمی است

کیت فهم بودی نشیب و فراز/گر این در نکردی به روی تو باز؟

سر آورد و دست از عدم در وجود/در این جود بنهاد و در وی سجود

وگرنه کی از دست جود آمدی؟/محال است کز سر سجود آمدی

به حکمت زبان داد و گوش آفرید/که باشند صندوق دل را کلید

اگر نه زبان قصه برداشتی/کس از سر دل کی خبر داشتی؟

وگر نیستی سعی جاسوس گوش/خبر کی رسیدی به سلطان هوش

مرا لفظ شیرین خواننده داد/تو را سمع و ادراک داننده داد

مدام این دو چون حاجبان بر درند/ز سلطان به سلطان خبر می‌برند

چه اندیشی از خود که فعلم نکوست؟/از آن در نگه کن که توفیق اوست

برد بوستانبان به ایوان شاه/به نوباوه گل هم ز بستان شاه

حکایت ز ره باز پس مانده‌ای می‌گریست

نظر در اسباب وجود عالم

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا