حکایت دختر حاتم در روزگار پیغمبر(ص)

دوشنبه 2 آبان 1401 شعر

حکایت دختر حاتم در روزگار پیغمبر(ص) از باب دوم کتاب بوستان است. در این حکایت سعدی روایتی از دختر حاتم کرده است که آن را میخوانیم.

شنیدم که طی در زمان رسول/نکردند منشور ایمان قبول

فرستاد لشکر بشیر نذیر/گرفتند از ایشان گروهی اسیر

بفرمود کشتن به شمشیر کین/که ناپاک بودند و ناپاک دین

زنی گفت من دختر حاتمم/بخواهید از این نامور حاکمم

کرم کن به جای من ای محترم/که مولای من بود از اهل کرم

به فرمان پیغمبر نیک رای/گشادند زنجیرش از دست و پای

در آن قوم باقی نهادند تیغ/که رانند سیلاب خون بی دریغ

به زاری به شمشیر زن گفت زن/مرا نیز با جمله گردن بزن

مروت نبینم رهایی ز بند/به تنها و یارانم اندر کمند

همی گفت و گریان بر احوال طی/به سمع رسول آمد آواز وی

ببخشود آن قوم و دیگر عطا/که هرگز نکرد اصل و گوهر خطا

حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی

حکایت مردی پاکیزه بوم

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا