حکایت یکی پر طمع پیش خوارزمشاه

شنبه 15 بهمن 1401 شعر

حکایت یکی پر طمع پیش خوارزمشاه از باب پنجم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره طمعکاری سخن گفته است .

یکی پر طمع پیش خوارزمشاه/شنیدم که شد بامدادی پگاه

چو دیدش به خدمت دوتا گشت و راست/دگر روی بر خاک مالید و خاست

پسر گفتش ای بابک نامجوی/یکی مشکلت می‌بپرسم بگوی

نگفتی که قبله‌ست سوی حجاز/چرا کردی امروز از این سو نماز؟

مبر طاعت نفس شهوت پرست/که هر ساعتش قبلهٔ دیگر است

مبر ای برادر به فرمانش دست/که هر کس که فرمان نبردش برست

قناعت سرافرازد ای مرد هوش/سر پر طمع بر نیاید ز دوش

طمع آبروی توقر بریخت/برای دو جو دامنی در بریخت

چو سیراب خواهی شدن ز آب جوی/چرا ریزی از بهر برف آبروی؟

مگر از تنعم شکیبا شوی/وگرنه ضرورت به درها شوی

برو خواجه کوتاه کن دست آز/چه می‌بایدت ز آستین دراز؟

کسی را که درج طمع در نوشت/نباید به کس عبد و خادم نبشت

توقع براند ز هر مجلست/بران از خودش تا نراند کست

حکایت یکی را تب آمد ز صاحبدلان

سرآغاز باب ششم کتاب بوستان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا