حکایت مست خرمن سوز

شنبه 27 اسفند 1401 شعر

حکایت مست خرمن سوز از باب نهم توبه و راه صواب کتاب بوستان سعدی می باشد.

یکی غله مرداد مه توده کرد/ز تیمار دی خاطر آسوده کرد

شبی مست شد و آتشی برفروخت/نگون بخت کالیوه، خرمن بسوخت

دگر روز در خوشه چینی نشست/که یک جو ز خرمن نماندش به دست

چو سرگشته دیدند درویش را/یکی گفت پروردهٔ خویش را

نخواهی که باشی چنین تیره روز/به دیوانگی خرمن خود مسوز

گر از دست شد عمرت اندر بدی/تو آنی که در خرمن آتش زدی

فضیحت بود خوشه اندوختن/پس از خرمن خویشتن سوختن

مکن جان من، تخم دین ورز و داد/مده خرمن نیکنامی به باد

چو برگشته بختی در افتد به بند/از او نیک‌بختان بگیرند پند

تو پیش از عقوبت در عفو کوب/که سودی ندارد فغان زیر چوب

بر آر از گریبان غفلت سرت/که فردا نماند خجل در برت

 

حکایت یکی برد با پادشاهی ستیز

حکایت شبی خفته بودم به عزم سفر

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا