حکایت مست خرمن سوز از باب نهم توبه و راه صواب کتاب بوستان سعدی می باشد.
یکی غله مرداد مه توده کرد/ز تیمار دی خاطر آسوده کرد
شبی مست شد و آتشی برفروخت/نگون بخت کالیوه، خرمن بسوخت
دگر روز در خوشه چینی نشست/که یک جو ز خرمن نماندش به دست
چو سرگشته دیدند درویش را/یکی گفت پروردهٔ خویش را
نخواهی که باشی چنین تیره روز/به دیوانگی خرمن خود مسوز
گر از دست شد عمرت اندر بدی/تو آنی که در خرمن آتش زدی
فضیحت بود خوشه اندوختن/پس از خرمن خویشتن سوختن
مکن جان من، تخم دین ورز و داد/مده خرمن نیکنامی به باد
چو برگشته بختی در افتد به بند/از او نیکبختان بگیرند پند
تو پیش از عقوبت در عفو کوب/که سودی ندارد فغان زیر چوب
بر آر از گریبان غفلت سرت/که فردا نماند خجل در برت
ارسال دیدگاه