حکایت مجنون و صدق محبت او

شنبه 5 آذر 1401 شعر

حکایت مجنون و صدق محبت او از باب سوم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره مجنون و لیلی روایت کرده است.

به مجنون کسی گفت کای نیک پی/چه بودت که دیگر نیایی به حی؟

مگر در سرت شور لیلی نماند/خیالت دگر گشت و میلی نماند؟

چو بشنید بیچاره بگریست زار/که ای خواجه دستم ز دامن بدار

مرا خود دلی دردمند است ریش/تو نیزم نمک بر جراحت مریش

نه دوری دلیل صبوری بود/که بسیار دوری ضروری بود

بگفت ای وفادار فرخنده خوی/پیامی که داری به لیلی بگوی

بگفتا مبر نام من پیش دوست/که حیف است نام من آنجا که اوست

حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز

حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا