حکایت طریقت شناسان ثابت قدم

پنج‌شنبه 4 اسفند 1401 شعر

حکایت طریقت شناسان ثابت قدم از باب هفتم در عالم تربیت بوستان ، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.

طریقت شناسان ثابت قدم/به خلوت نشستند چندی به هم

یکی زان میان غیبت آغاز کرد/در ذکر بیچاره‌ای باز کرد

کسی گفتش ای یار شوریده رنگ/تو هرگز غزا کرده‌ای در فرنگ؟

بگفت از پس چار دیوار خویش/همه عمر ننهاده‌ام پای پیش

چنین گفت درویش صادق نفس/ندیدم چنین بخت برگشته کس

که کافر ز پیکارش ایمن نشست/مسلمان ز جور زبانش نرست

چه خوش گفت دیوانهٔ مرغزی/حدیثی کز او لب به دندان گزی

من ار نام مردم بزشتی برم/نگویم به جز غیبت مادرم

که دانند پروردگان خرد/که طاعت همان به که مادر برد

رفیقی که غایب شد ای نیک نام/دو چیزست از او بر رفیقان حرام

یکی آن که مالش به باطل خورند/دوم آن که نامش به غیبت برند

هر آن کو برد نام مردم به عار/تو خیر خود از وی توقع مدار

که اندر قفای تو گوید همان/که پیش تو گفت از پس مردمان

کسی پیش من در جهان عاقل است/که مشغول خود وز جهان غافل است

حکایت روزه در حال طفولیت

حکایت کسی گفت حجاج خون‌خواره‌ای است

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا