حکایت روزه در حال طفولیت

پنج‌شنبه 4 اسفند 1401 شعر

حکایت روزه در حال طفولیت از باب هفتم در عالم تربیت بوستان ، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.

به طفلی درم رغبت روزه خاست/ندانستمی چپ کدام است و راست

یکی عابد از پارسایان کوی/همی شستن آموختم دست و روی

که بسم الله اول به سنت بگوی/دوم نیت آور، سوم کف بشوی

پس آن گه دهن شوی و بینی سه بار/مناخر به انگشت کوچک بخار

به سبابه دندان پیشین بمال/که نهی است در روزه بعد از زوال

وز آن پس سه مشت آب بر روی زن/ز رستنگه موی سر تا ذقن

دگر دستها تا به مرفق بشوی/ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی

دگر مسح سر، بعد از آن غسل پای/همین است و ختمش به نام خدای

کس از من نداند در این شیوه به/نبینی که فرتوت شد پیر ده؟

بگفتند با دهخدای آنچه گفت/فرستاد پیغامش اندر نهفت

که ای زشت کردار زیبا سخن/نخست آنچه گویی به مردم بکن

نه مسواک در روزه گفتی خطاست/بنی آدم مرده خوردن رواست؟

دهن گو ز ناگفتنیها نخست/بشوی آن که از خوردنیها بشست

کسی را که نام آمد اندر میان/به نیکوترین نام و نعتش بخوان

چو همواره گویی که مردم خرند/مبر ظن که نامت چو مردم برند

چنان گوی سیرت به کوی اندرم/که گفتن توانی به روی اندرم

وگر شرمت از دیدهٔ ناظر است/نه ای بی‌بصر، غیب دان حاضر است؟

نیاید همی شرمت از خویشتن/کز او فارغ و شرم داری ز من؟

گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد

حکایت طریقت شناسان ثابت قدم

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا