حکایت درباره لطف خداوند به انسان

پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 شعر

حکایت زیر از کتاب بوستان سعدی ، از بخش نیایش خداوند آمده است ، در این حکایت ، سعدی شاعر بزرگ ایرانی ، اطاعت از خداوند را باعث رسیدن به خوشبختی و سعادت دانسته است.

 

حکایت کنند از بزرگان دین / حقیقت شناسان عین الیقین

که صاحبدلی بر پلنگی نشست / همی راند رهوار و ماری به دست

یکی گفتش: ای مرد راه خدای / بدین ره که رفتی مرا ره نمای

چه کردی که درنده رام تو شد / نگین سعادت به نام تو شد؟

بگفت ار پلنگم زبون است و مار / وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار

تو هم گردن از حکم داور مپیچ / که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ

چو حاکم به فرمان داور بود / خدایش نگهبان و یاور بود

محال است چون دوست دارد تو را / که در دست دشمن گذارد تو را

ره این است، روی از طریقت متاب / بنه گام و کامی که داری بیاب

نصیحت کسی سودمند آیدش / که گفتار سعدی پسند آیدش

سرآغاز باب اول کتاب بوستان

سرآغاز باب اول کتاب بوستان

مدح محمد بن سعد بن ابوبکر

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا