حکایت امیرالمؤمنین علی (ع) و سیرت پاک او

شنبه 10 دی 1401 شعر

امیرالمؤمنین علی (ع) و سیرت پاک او حکایت از باب چهارم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) روایت کرده است.

کسی مشکلی برد پیش علی/مگر مشکلش را کند منجلی

امیر عدوبند کشور گشای/جوابش بگفت از سر علم و رای

شنیدم که شخصی در آن انجمن/بگفتا چنین نیست یا باالحسن

نرنجید از او حیدر نامجوی/بگفت ار تو دانی از این به بگوی

بگفت آنچه دانست و بایسته گفت/به گل چشمهٔ خور نشاید نهفت

پسندید از او شاه مردان جواب/که من بر خطا بودم او بر صواب

به از ما سخنگوی دانا یکی است/که بالاتر از علم او علم نیست

گر امروز بودی خداوند جاه/نکردی خود از کبر در وی نگاه

به در کردی از بارگه حاجبش/فرو کوفتندی به ناواجبش

که من بعد بی آبرویی مکن/ادب نیست پیش بزرگان سخن

یکی را که پندار در سر بود/مپندار هرگز که حق بشنود

ز علمش ملال آید از وعظ ننگ/شقایق به باران نروید ز سنگ

گرت در دریای فضل است خیز/به تذکیر در پای درویش ریز

نبینی که از خاک افتاده خوار/بروید گل و بشکفد نوبهار

مریز ای حکیم آستینهای در/چو می‌بینی از خویشتن خواجه پر

به چشم کسان در نیاید کسی/که از خود بزرگی نماید بسی

مگو تا بگویند شکرت هزار/چو خود گفتی از کس توقع مدار

حکایت درباره فرد تنگدست

حکایت صبر مردان بر جفا

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا