حکایت صبر مردان بر جفا

شنبه 10 دی 1401 شعر

حکایت صبر مردان بر جفا از باب چهارم کتاب بوستان است ، سعدی در این شعر درباره صبر و شکیبایی در برابر ظلم روایت کرده است.

شنیدم که در خاک وخش از مهان/یکی بود در کنج خلوت نهان

مجرد به معنی نه عارف به دلق/که بیرون کند دست حاجت به خلق

سعادت گشاده دری سوی او/در از دیگران بسته بر روی او

زبان آوری بی‌خرد سعی کرد/ز شوخی به بد گفتن نیکمرد

که زنهار از این مکر و دستان و ریو/بجای سلیمان نشستن چو دیو

دمادم بشویند چون گربه روی/طمع کرده در صید موشان کوی

ریاضت کش از بهر نام و غرور/که طبل تهی را رود بانگ دور

همی گفت و خلقی بر او انجمن/بر ایشان تفرج کنان مرد و زن

شنیدم که بگریست دانای وخش/که یارب مر این بنده را توبه بخش

وگر راست گفت ای خداوند پاک/مرا توبه ده تا نگردم هلاک

پسند آمد از عیب جوی خودم/که معلوم من کرد خوی بدم

گر آنی که دشمنت گوید، مرنج/وگر نیستی، گو برو بادسنج

اگر ابلهی مشک را گنده گفت/تو مجموع باش او پراکنده گفت

وگر می‌رود در پیاز این سخن/چنین است گو گنده مغزی مکن

نگیرد خردمند روشن ضمیر/زبان بند دشمن ز هنگامه گیر

نه آیین عقل است و رای و خرد/که دانا فریب مشعبد خورد

پس کار خویش آنکه عاقل نشست/زبان بداندیش بر خود ببست

تو نیکو روش باش تا بد سگال/نیابد به نقص تو گفتن مجال

چو دشوارت آمد ز دشمن سخن/نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن

جز آن کس ندانم نکو گوی من/که روشن کند بر من آهوی من

حکایت امیرالمؤمنین علی (ع) و سیرت پاک او

حکایت زاهد و بربط زن

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا