
حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل از باب سوم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره پیروزی عشق بر عقل رویات کرده است.
یکی پنجهٔ آهنین راست کرد/که با شیر زورآوری خواست کرد
چو شیرش به سرپنجه در خود کشید/دگر زور در پنجه در خود ندید
یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟/به سرپنجه آهنینش بزن
شنیدم که مسکین در آن زیر گفت/نشاید بدین پنجه با شیر گفت
چو بر عقل دانا شود عشق چیر/همان پنجه آهنین است و شیر
تو در پنجه شیر مرد اوژنی/چه سودت کند پنجهٔ آهنی؟
چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی/که در دست چوگان اسیر است گوی
ارسال دیدگاه