کتاب لبه تیغ اثر ویلیام سامرست موام

پنج‌شنبه 4 اسفند 1401 کتاب

مشخصات کتاب لبه تیغ

عنوان: لبه تیغ

نویسنده: ویلیام سامرست موام

انتشارات: علمی و فرهنگی

تعداد صفحات: ۳۹۳

کشور: انگلستان

سال انتشار: ۱۹۴۴

ژانر: رمان کلاسیک

مناسب برای: همه افراد

 

معرفی کتاب لبه تیغ

لبه تیغ، اثر رمان‌نویس بریتانیایی دبلیو سامرست موام در سال ۱۹۴۴ در لندن و نیویورک منتشر شد. موام ۷۰ ساله بود که این کتاب منتشر شد و قرار بود این آخرین رمان اصلی او باشد.سامرست در آن زمان، یکی از محبوب‌ترین نویسندگان بود و لبه تیغ در هر دو سوی اقیانوس اطلس به موفقیتی فوری دست یافت و طی چند سال بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید.به طور طبیعی آگاهی فلسفی هر انسانی در سنین بالا بیشتر می‌شود، همین دلیل باعث شده است که موام داستان لبه تیغ را در مورد جستجوی یک نفر برای معنای زندگی بنویسد. این رمان گواهی بر جست‌وجوی خود موام درمورد معنای زندگی است.

معرفی کتاب لبه تیغ

معرفی کتاب لبه تیغ

خلاصه کتاب لبه تیغ

کتاب لبه تیغ، دربارهٔ جوانی است به نام لاری که با وجود درآمد کمی که دارد، از زندگیش راضی است. او بیشتر در جستجوی یافتن جواب هایی به سوالات مربوط به خاستگاه و غایت زندگی است. نامزدش ایزابل این طرز زندگی لاری را قبول ندارد. لاری پیشنهادهای شغلی بسیاری دارد اما او هیچ کدام را نمی پذیرد و برای پیدا کردن جواب سوال هایش به کتابخانه ملی فرانسه می رود.

ایزابل هم بعد از دو سال تلاش سرانجام لاری را به جدایی تهدید می کند و او هم جدایی را می پذیرد.لاری در معدن زغال سنگ استخدام می شود و در آنجا به همراه یک لهستانی به آلمان سفر می کند، اما آنجا هم جواب سوال هایش را نمی یابد. پس به هند می رود و با کمک هیپنوتیزم به آرامش می رسد…

خلاصه کتاب لبه تیغ

خلاصه کتاب لبه تیغ

معرفی شخصیت های کتاب لبه تیغ

لری دارل شخصیت اصلی این رمان است. در شانزده سالگی از خانه فرار می‌کند و به کانادا می‌رود تا خلبان شود. وقتی جنگ جهانی اول تمام شد، او به خانه بازمی‌گردد.

آقای موام راوی داستان، آقای موام، یعنی خود نویسنده، یکی از شخصیت‌های داستان است. او یک فرد انگلیسی و یک نویسنده کاملا موفق است. او نیز مانند لری به مسافرت علاقه دارد و زیاد سفر می‌کند. خواننده داستان را از چشمان او می‌بیند.

ایزابل بردلی نامزد سابق لری است که تصمیم می‌گیرد نامزدی خود را با او بهم بزند. زیرا به این نتیجه می‌رسد که نمی‌تواند با سبک زندگی لری کنار بیاید.

الیوت تمپلتون عموی ایزابل و یک دلال هنری موفق است. اگرچه او در ایالات متحده آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده است، اما به پاریس نقل مکان می‌کند، زیرا به گفته خودش، این تنها مکان برای مرد متمدنی مانند او است.

سوفی مک دونالد دوست دوران کودکی لری، ایزابل و گری است. او همچنین به طور پنهانی عاشق لری بوده و دوست داشته با او وقت بگذراند، کتاب بخواند و صحبت کند.

گری ماتورین شوهر ایزابل و دوست لری است. عشق او به ایزابل و فرزندانشان قابل توجه است. گری تاجری بود که نمی‌توانست تصور کند چگونه کسی می‌تواند مانند لری بیکار زندگی کند.

معرفی نویسنده کتاب لبه تیغ

ویلیام سامرست موآم زاده ۲۵ ژانویه ۱۸۷۴ می باشد و در گذشت او در ۱۶ دسامبر ۱۹۶۵ است، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی انگلیسی و مقیم فرانسه بود. از آنجایی که موآم در فرانسه متولد شده‌بود، زبان فرانسه، زبان اصلی روزگار طفولیت وی بود و همین امر نیز یکی از عومل عمده‌ای بود که سبب شده بود موآم در دوران بازگشت به انگلستان و استفاده از زبان انگلیسی، به لکنت زبان مبتلا شود و چه‌بسا همین شرایط جدید و طبیعتاً دشوار، زمینه‌ای شد تا او به نوشتن و به دنیای واژگان پناه ببرد و به نوعی فقدان ارتباط با مردمان اطراف و جهان پیرامونش را با غرق شدن در ژرفای واژگان و نوشته‌هایش، جبران نموده و ناگفته‌های خود را بیان نماید.

ویلیام سامرست موآم

ویلیام سامرست موآم

بخشی از جملات کتاب لبه تیغ

  • آدم بی‌عشق هم می‌تواند سعادتمند زندگی کند. (رمان لبه تیغ – صفحه ۲۰۷)
  • آیا در دنیا چیزی عملی‌تر و مفیدتر از این هست که آدم راه درست‌زندگی‌کردن را یاد بگیرد؟ (رمان لبه تیغ – صفحه ۲۶۶)
  • زندگی روی‌هم‌رفته جهنم است، اما اگر آدم تاآنجایی که می‌تواند از آن لذت نبرد، خیلی احمق است. (رمان لبه تیغ – صفحه ۲۸۲)
  • فکر می‌کردم اگر خدایی به بزرگی آنکه ما فرض می‌کنیم، وجود داشته باشد، بی‌شک بهترین ستایش برای او آن خواهد بود که هرکس به مقتضای آنچه می‌فهمد، بکوشد و خوب باشد. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۲۰)
  • خیلی زود تصمیم خودم را گرفتم. تصمیم گرفتم دیگر به کشتی برنگردم. جز یک کوله‌بار کوچک، چیزی در کشتی جا نگذاشته بودم. آرام‌آرام به راه افتادم تا برای خودم هتلی پیدا کنم. بعد از چند دقیقه، جایی پیدا کردم و اتاقی گرفتم. دارایی‌ام عبارت بود از یک دست لباسی که به تنم داشتم، مقداری پول نقد، یک گذرنامه و یک اعتبارنامه بانکی. چنان احساس آزادی می‌کردم که بلندبلند خندیدم. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۳۰)
  • شاید در آینده دور، روزی بیاید که بشر بر اثر بینش بیشتری بفهمد که باید تسلا و تشویق را در روح خودش جست‌وجو کند. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۳۸)
  • لذت‌های این جهانی همه گذران است و تنها «نامحدود» است که می‌تواند خوشی جاویدان بدهد. اما تاابدبودن، خوب را بهتر، و سفید را سفیدتر نمی‌کند. اگر گل سرخی آن زیبایی را که سحر داشت، گاه نیمروز از دست داد، آنچه حقیقت دارد، همان زیبایی سحرگاهی آن است. در دنیا هیچ‌چیز پایدار نیست و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد، احمق است. اما اگر از آنچه برای مدت کوتاهیدارد، لذت نبرد، از آن‌هم احمق‌تر است. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۴۹)

رمان خوشه‌های خشم اثر جان اشتان بک

نام من سرخ

کتاب نام من سرخ اثر اورهان پاموک

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا