کتاب عزاداران بیل اثر غلامحسین ساعدی

دوشنبه 8 اسفند 1401 کتاب

مشخصات کتاب عزاداران بیل

نام کتاب : کتاب عزاداران بیل

نویسنده : غلامحسین ساعدی

ناشر چاپی : نشر روزگار

سال انتشار : ۱۳۹۶

تعداد صفحات : 208

زبان : فارسی

 

معرفی داستان های کتاب عزاداران بیل

داستان اول: ننه رمضان در حال احتضار است و پسرش بی‌تابی می‌کند. حالا ننه دیگر مرده است، اما نه مادر و نه فرزند، طاقت دوری از هم را ندارد.
داستان دوم: بیماری عجیبی به ده کناری آمده و رنگ و بوی مرگ همه جا پیچیده است.
داستان سوم: قحطی و گرسنگی به بیل آمده است. حالا وقت غارت و انتقام از آبادی‌های دور و بر است.
داستان چهارم: مشدی حسن در غم گاو از دست رفته‌اش تمام هویت و زندگی خود را از دست می‌دهد.
داستان پنجم: سگی در بیل پیدا شده که آواره و سرگردان است و به سرنوشتی شوم دچار می‌شود.
داستان ششم: شی مرموزی در اطراف آبادی پیدا شده که نه چشم و گوش دارد و نه دست و پا، اما حس غریبی دارد و صداهایی از آن به گوش می‌رسد.
داستان هفتم: موسرخه هیبت انسانی خود را از دست می‌دهد و تبدیل به موجودی ترسناک و غریب می‌شود.
داستان هشتم: در سیدآباد سوروسات عروسی به‌پاست. اسلام باید به سیدآباد برود و ساز بزند، رفتنی عاقبت شومی برایش دارد.

معرفی داستان های کتاب عزاداران بیل

معرفی داستان های کتاب عزاداران بیل

معرفی کتاب عزاداران بیل

کتاب عزاداران بیل، تالیف غلامحسین ساعدی، مجموعه هشت داستان پیوسته درباره فلاکت‌های مدام مردمان روستایی به نام بیل است. این مجموعه از داستان‌های روستایی غلامحسین ساعدی محسوب می‌شود. به نظر منبع الهام ساعدی در این کتاب، نقاب مرگ سرخ اثر ادگار آلن پو بوده است و از روی داستان چهارم این مجموعه، فیلم گاو ساخته شد. کتاب عزاداران بیل شامل هشت قصه کوتاه است که در ظاهر هرچند اتفاق‌های داستان‌ها ربطی به هم ندارد ولی شخصیت‌های داستان‌ها در این هشت قصه تکرار می‌شوند.

شخصیت‌های داستان کتاب عزاداران بیل مشترک هستند و مکانی که تمامی اتفاقات در آن رخ می‌دهد، روستای بیل است. وجه مشترک دیگر این قصه‌ها مرگ و اندوه و ترس است. مرگ در عمق داستا‌ن‌‌های کتاب دیده می‌شود. از دیگر نکات قابل توجه حضور حیوانات با کارکردی انسانی است. سگ‌های ده همراه مردم در عزاداری ها شرکت می‌کنند. زن‌های داستان نمونه نوعی زن‌های سنتی ایران هستند.

معرفی کتاب عزاداران بیل

معرفی کتاب عزاداران بیل

معرفی نویسنده کتاب عزاداران بیل

غلامحسین ساعدی که به گوهرمراد معروف است در سال ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. ساعدی کار خود را با روزنامه‌نگاری آغاز کرد. او در نوجوانی به طور هم‌زمان در روزنامه‌های فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مشغول به‌کار بود. اولین بار و چند ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد در ارتباط با همین نوشته‌ها دستگیر شد. این دستگیری‌ها تا زمانی که در ایران بود به صورت مداوم، تکرار شد. او دکتری خود را در رشته روان‌پزشکی در تهران به پایان رساند. مطب او در خیایان دلگشا تهران قرار داشت و بیشتر اوقات بدون گرفتن ویزیت بیماران را معاینه می‌کرد.

غلامحسین ساعدی

غلامحسین ساعدی

خلاصه داستان هشتم کتاب عزاداران بیل

زندگی و ترک دیار مشهدی اسلام، تنها گاری‌چی و ساززن ده به تصویر کشیده شده است. راوی مردی مهربان بود که با یک اسب و بز و یک گاری و ساز به تنهایی زندگی می‌کرد. روزی از ده سیدآبادی دو نفر از طرف شاه‌تقی به دنبال او می‌آیند تا در روز عروسی پسرش ساز بزند و آواز بخواند و مشهدی اسلام با اجازه کدخدا می‌رود و پسر مشهدی صفر، که مردی پست بود نیز به همراه او می‌رود.
در شب عروسی مشهدی اسلام ساز می‌زند و می‌خواند. در فرصتی که مشهدی اسلام برای دیدن اسب بیمار مشهدی رقیه، زنی بیوه که قسم خورده بود ازدواج نکند، می‌رود، دو مرد سیدآبادی و پسر مشهدی صفر در حالی که شاهد این ماجرا بودند، داستان را به گونه‌ای دیگر می‌سازند و پسر مشهدی صفر آن را به گونه‌ای برای اهل بیل تعریف می‌کند و باعث رسوایی مشهدی اسلام می‌گردد.
مشهدی اسلام که به ده برمی‌گردد اتفاقی صحبت‌های اهالی را می‌شنود. او لباس عزاداری می‌پوشد و خانه خود را گل می‌گیرد و ساز خود را برداشته و ده بیل‌ را ترک می‌کند و به شهر می‌رود و در پیاد‌ه‌روهای شهر مشغول ساززدن می‌شود.

بخشی از جملات کتاب عزاداران بیل

بخشی از جملات کتاب عزاداران بیل

بخشی از جملات کتاب عزاداران بیل

ننه خانوم جلو رفت و گفت: کار درس شد. سه نفر جوون می رن که سیب زمینی و آذوقه گیر بیارن. بقیه چه کار می کنن؟ بازم میرین گدایی؟ مشدی بابا گفت: چاره چیه ننه خانوم؟ هر طوری شده باید شکمارو سیر بکنیم. ننه خانوم گفت: نه فردا هیشکی از ده نمیره بیرون. از فردا عزاداری می کنیم: دخیل می بندیم، گریه می کنیم، نوحه می خونیم. شاید حضرت دلش رحم بیاد و مارو ببخشه و بلارو از بیل دور بکنه. ننه فاطمه درخت بید را نشان داد که تکه های کهنه از شاخه هایش آویزان بود و با صدای گرفته گفت: می بینین؟ و شروع کرد به گریه، جارو را زد به آب تربت و بالا سر مردها تکان داد.

· پاپاخ برگشت و با سرعت دوید طرف بَیَل. عباس و خاتون آبادی کنار به کنار هم راه افتادند. به بَیَل که رسیدند، آفتاب غروب کرده بود. سگ‌های بَیَل ردیف شده بودند روی دیوار باغ اربابی، و جلوتر از همه پاپاخ. «خاتون آبادی» که ردیف سگ‌ها را گوش تا گوش نشسته دید، ایستاد و با ترس نگاهشان کرد.

عباس گفت: «بیا، کاری باهات ندارن.»

خاتون آبادی کنار عباس وارد ده شد. سر کوچه که رسیدند. بز سیاه اسلام آمد جلو و با دقت تازه وارد را نگاه کرد.

 

معرفی کتاب کلبه عمو تام

کتاب دن کیشوت اثر میگل دِ سروانتس

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا