حکایت در معنی عزت نفس مردان

شنبه 19 آذر 1401 شعر

حکایت در معنی عزت نفس مردان از باب چهارم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت از سگ و فردی صحرا نشین روایت کرده است.

سگی پای صحرانشینی گزید/به خشمی که زهرش ز دندان چکید

شب از درد بیچاره خوابش نبرد/به خیل اندرش دختری بود خرد

پدر را جفا کرد و تندی نمود/که آخر تو را نیز دندان نبود؟

پس از گریه مرد پراکنده روز/بخندید کای بابک دلفروز

مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش/دریغ آمدم کام و دندان خویش

محال است اگر تیغ بر سر خورم/که دندان به پای سگ اندر برم

توان کرد با ناکسان بد رگی/ولیکن نیاید ز مردم سگی

حکایت خواجه نیکوکار و بنده نافرمان

حکایت از باب چهارم بوستان

حکایت از باب چهارم بوستان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا