حکایت طبیب و کرد

پنج‌شنبه 15 دی 1401 شعر

حکایت طبیب و کرد از باب پنجم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره طبیبی روایت کرده است.

شبی کردی از درد پهلو نخفت/طبیبی در آن ناحیت بود و گفت

از این دست کاو برگ رز می‌خورد/عجب دارم ار شب به پایان برد

که در سینه پیکان تیر تتار/به از ثقل مأکول ناسازگار

گر افتد به یک لقمه در روده پیچ/همه عمر نادان بر آید به هیچ

قضا را طبیب اندر آن شب بمرد/چهل سال از این رفت و زنده‌ست کرد

حکایت درباره پیرمرد

حکایت تیرانداز اردبیلی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا