هولدن در هر نقشی که ظاهر میشد -از پسر جوان و خوشگذران «سابرینا» و فیلمنامه نویس سرگردان و گریزان «سانست بولوار»، تا نقش پیچیدۀ غریباش در «این گروه خشن» که اوج درخشش اوست- به شکل حیرتانگیزی در مسیر تقویت ساختار و تأثیر فیلم گام برمیداشت. شیوۀ اجرای او و ظرافتهای بازیاش در تکمیل شخصیتپردازی فیلم نقش بسزایی داشت و حس و نگاه و رفتار و گفتار و اقتدار مردانۀ او نوع متفاوتی از قهرمان را به سینما معرفی کرد.
در اصل انگلیسیتبار بود. اما رگههای ایرلندی و فرانسوی هم داشت.
بسیاری بر این گماناند که جی.دی سلینجر نام هولدن کالفیلد قهرمان کتاب «ناتورِ دشت» را وقتی برگزید که فیلم «روت عزیز» (1947) با نقشآفرینی ویلیام هولدن و جون کالفیلد را دید.
هولدن مهمترین آدمی بود که در مراسم عروسی رونالد ریگان و نانسی ریگان به سال 1952 شرکت کرده بود.
برای فیلم «بازداشتگاه 17» (1953، بیلی وایلدر) برندۀ جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی شد و وقتی برای دریافت مجسمۀ طلایی به روی سن رفت، به سادگی اظهار داشت: «متشکرم.» و صحنه را ترک کرد.
به ژاپن و فرهنگ و هنر آن سرزمین بسیار علاقهمند بود و در سفرش به ژاپن در سال 1954 با توشیرو میفونه رفیق شد.
یک کلکسیونر مشتاق و علاقهمند به آثار هنری بود. ویلای شخصیاش در بالای تپهای در پالم اسپرینگز به طور چشمگیری علاقۀ او به آثار عتیقۀ هنری آسیا را نشان میدهد.
در دو فیلم با آدری هپبورن همبازی بود: «سابرینا» (1954) و «وقتی پاریس میجوشد» (1964).
قبل از آنکه برای بازی در نقش پایک بیشاپ در «این گروه خشن» انتخاب شود، این نقش به لی ماروین، برت لنکستر، جیمز استوارت، چارلتون هستون، گرگوری پک و رابرت میچم پیشنهاد شده و به دلایلی رد شده بود.
هولدن تا آخر عمرش بسیار قدردان باربارا استانویک بود که برای انتخاب او در اولین نقش زندگیاش در «پسر طلایی» (1939) به شدت اصرار ورزیده بود. هولدن هر سال در سالروز اولین روز فیلمبرداری این فیلم، برای استانویک یک دسته گل میفرستاد. نام پسر طلایی تا دوران پیری همراه هولدن بود.
در فهرست بزرگترین اسطورههای پردۀ سینما به انتخاب AFI، رتبۀ 25-ام را کسب کرد.
چند گفتهاش
هر چهقدر که میتوانید فیلم بسازید. از هر چهار فیلمتان یکی خوب از آب درمیآید؛ از هر ده تا یکی خیلی خوب میشود؛ و برای یکی از پانزده تا جایزۀ اسکار میگیرید.
واقعا نمیدانم چرا، اما احساس خطر همیشه بخش مهمی از زندگی من بوده است. اینکه تا چه حد میتوانم دوام بیاورم بدون اینکه سقوط کنم، و تا چه حد میتوانم سریع رو به جلو بروم بدون اینکه متلاشی شوم.
گاهی اوقات شور و اشتیاق خود را برای بازیگری از دست میدهم. بازیگری را در نهایت شغلی میدانم که میتواند از نظر مالی حمایتم کند.
در جریان ساخت فیلم «به سوی ناشناخته» (1956)، به عنوان تهیهکننده و بازیگر و مسئول انتخاب بازیگران تلاش شبانهروزی داشتم. دیگر چنین اشتباهی را تکرار نمیکنم.
دربارۀ همکاری با کلینت ایستوود: در «بریزی» (1973)} ایستوود شخصیت آرام و خونسردی دارد؛ ویژگی خاصی که در بین فیلمسازان به ندرت دیده میشود. همۀ عوامل فیلم مثل کوه پشتاش هستند و همین به هموار شدن مسیر ساخت فیلم بسیار کمک میکند.
دربارۀ همفری بوگارت: ازش متنفرم!
یک دقیقه در این سنوسال برای من بیشتر ارزش دارد تا یک ماه برای یک آدم 21 ساله.
پیری یک فرآیند اجتنابناپذیر است. دلم نمیخواهد جوانتر شوم. هرچه پیرتر میشوی به داناییات افزوده شده و حساب بانکیِ آگاهیات پرپولتر میشود!
دربارۀ باربارا استانویک: 39 سال پیش در همین ماه در حال بازی در فیلمی به نام «پسر طلایی» (1939) بودیم. در ابتدا فیلم به خوبی پیش نمیرفت و من جایگزین یکی از بازیگران شدم. اگر من امشب اینجا هستم فقط به خاطر این انسان نازنین و دوستداشتنیست؛ به خاطر تشویقها و دلگرمیها و ورای همۀ اینها به خاطر سخاوتمندیاش.
مرجع: مجله برترینها
ارسال دیدگاه