در محبت روحانی شعری از باب سوم کتاب بوستان است. سعدی در این شعر درباره عشق به خداوند سخن گفته است.
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست/چنین فتنهانگیز و فرمانرواست،
عجب داری از سالکان طریق/که باشند در بحر معنی غریق؟
به سودای جانان به جان مشتغل/به ذکر حبیب از جهان مشتغل
به یاد حق از خلق بگریخته/چنان مست ساقی که می ریخته
نشاید به دارو دوا کردشان/که کس مطلع نیست بر دردشان
الست از ازل همچنانشان به گوش/به فریاد قالوا بلی در خروش
گروهی عمل دار عزلت نشین/قدمهای خاکی، دم آتشین
به یک نعره کوهی ز جا بر کنند/به یک ناله شهری به هم بر زنند
چو بادند پنهان و چالاک پوی/چو سنگند خاموش و تسبیح گوی
سحرها بگریند چندان که آب/فرو شوید از دیدهشان کحل خواب
فرس کشته از بس که شب راندهاند/سحرگه خروشان که واماندهاند
شب و روز در بحر سودا و سوز/ندانند ز آشفتگی شب ز روز
چنان فتنه بر حسن صورتنگار/که با حسن صورت ندارند کار
ندادند صاحبدلان دل به پوست/وگر ابلهی داد، بیمغز اوست
می صرف وحدت کسی نوش کرد/که دنیا و عقبی فراموش کرد
ارسال دیدگاه