حکایت عابد و استخوان پوسیده

پنج‌شنبه 17 شهریور 1401 شعر
حکایت عابد و استخوان پوسیده

حکایت عابد و استخوان پوسیده ، از باب اول کتاب بوستان است. سعدی در این حکایت درباره پارسایی شعر سروده است که دارای جاه و مقامی بوده است و به طمع می افتد ..

شنیدم که یک بار در حله‌ای / سخن گفت با عابدی کله‌ای

که من فر فرماندهی داشتم / به سر بر کلاه مهی داشتم

سپهرم مدد کرد و نصرت وفاق / گرفتم به بازوی دولت عراق

طمع کرده بودم که کرمان خورم / که ناگه بخوردند کرمان سرم

بکن پنبهٔ غفلت از گوش هوش / که از مردگان پندت آید به گوش

 

حکایت حجاج یوسف

صفت جمعیت اوقات درویشان راضی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا