
گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی از باب اول کتاب بوستان است ، سعدی در این شعر درمورد مدارا با دشمن سخن گفته است.
چو شمشیر پیکار برداشتی /نگه دار پنهان ره آشتی
که لشکر شکوفان مغفر شکاف /نهان صلح جستند و پیدا مصاف
دل مرد میدان نهانی بجوی /که باشد که در پایت افتد چو گوی
چو سالاری از دشمن افتد به چنگ /به کشتن درش کرد باید درنگ
که افتد کز این نیمه هم سروری /بماند گرفتار در چنبری
اگر کشتی این بندی ریش را /نبینی دگر بندی خویش را
نترسد که دورانش بندی کند /که بر بندیان زورمندی کند؟
کسی بندیان را بود دستگیر /که خود بوده باشد به بندی اسیر
اگر سر نهد بر خطت سروری /چو نیکش بداری، نهد دیگری
اگر خفیه ده دل بدست آوری /از آن به که صد ره شبیخون بری
ارسال دیدگاه