کتاب مادام بوواری اثر گوستاو فلوبر

دوشنبه 1 اسفند 1401 کتاب

مشخصات کتاب مادام بوواری

عنوان: مادام بوواری

نویسنده: گوستاو فلوبر

ترجمه: مهدی سحابی

انتشارات: مرکز

تعداد صفحات: ۳۸۸

 

معرفی کتاب مادام بوواری

داستان مادام بووآری درباره زنی به نام «اِما» است که بعد از آشنایی و ازدواج با پزشکی جوان انتظار یک زندگی رویایی در سر دارد، اما با وجود آنکه همسرش عاشق اوست و مشکل خاصی ندارند، در زندگی‌اش احساس شکست می‌کند. این حس ناامیدی و حسرت، و چشم داشتن به مردان دیگر، به طور ویژه از زمانی شروع می‌شود که او و همسرش، شارل بوواری به یک مهمانی اشرافی می‌روند و «اِما» حسابی مات و مبهوت زرق و برق آن خانه و سبک زندگی آن آدم‌ها می‌شود. این مهمانی نقطه عطفی در زندگی اِما بوواری است که تغییر و تحولی در احساسات و نگاه او رقم می‌زند و این دگرگونی‌ها باعث می‌شود ماجراها و اتفاق‌های مختلفی برایش پیش بیاید.

معرفی کتاب مادام بوواری

معرفی کتاب مادام بوواری

خلاصه کتاب مادام بوواری

شارل بوواری یک پزشک ساده و کم استعداد است که تقریبا هدف خاصی در زندگی نداشته و از هر چیزی که دارد راضی است. او پس از از دست دادن زن اول خود با شخصی به نام بابا روئو آشنا می شود. بابا روئو با پای شکسته به سراغ شارل می آید و رفته رفته ارتباط این دو با یکدیگر بیشتر می شود. روئو دختری به نام اما دارد که با شارل ازدواج می کند. داستان کتاب از اینجا به بعد بیشتر روی اما که حالا مادام بوواری شده است، تمرکز دارد.

اما زندگی مشترک خود را با شور و علاقه شروع می کند. با این حال به خوشبختی که توقع داشت از زندگی مشترک حاصل شود، دست پیدا نمی کند. از این رو می کوشد تا معنی سعادت، سرمستی و شور را درک کند. یکی از بیماران که برای معالجه سراغ شارل آمده بود، اما و شارل را به یک مهمانی اشرافی دعوت می کند. این مهمانی پر از زرق و برق بوده و عطش اما را برای یک شب فرو می نشاند. آشنایی او با مردان اشرافی و نحوه زندگی پر زرق و برق آن ها، زندگی اما را برای همیشه تغییر می دهد. اما به زندگی این افراد علاقه پیدا کرده و می خواهد در آن ها رخنه کند. ولی به جای راه یافتن به چنین محافلی، همسر شارل بود. فردی که نه سررشته ای در شنا داشت و نه قادر به استفاده از شمشیر و تپانچه بود. مهمانی آن شب نقطه عطفی در زندگی اما شده و زندگی او را برای همیشه تغییر می دهد.

خلاصه کتاب مادام بوواری

خلاصه کتاب مادام بوواری

درباره نویسنده کتاب مادام بوواری

گوستاو فلوبر با همه میلی که به نوشتن داشت به اجبار پدرش به دانشگاه حقوق فرستاده شد؛ اما پدیدار شدن بیماری، حمله­‌های عصبی، او را نجات داد و به دنیای داستان نویسی سپرد. علاقه و حساسیت او در کار به قدری زیاد بود که فرصت ناچیزی را با زنی که دوست داشت سپری می‌­کرد و اساس رابطه­‌ی گوستاو و لوییز بر نامه‌نگاری استوار بود.گوستاو فلوبر دقت و ریزبینی فراوانی در انتخاب کلمات و آرایه ها به خرج می داده است و می توان گفت به همین دلیل در طول عمر خود آثار زیادی به جای نگذاشته است.

او در نگارش داستان های خود بسیار کمال گرا بوده و زمان زیادی را برای آن ها صرف می کرده است. کتاب های خود را پس از نوشتن چندین بار با صدای بلند می خوانده تا وزن، آهنگ و تاثیر جملات را بسجند. حتی روایتی در مورد کتاب مادام بوواری وجود دارد که نشان می دهد فلوبر به شدت با شخصیت اصلی داستان درگیر شده است

گوستاو فلوبر

گوستاو فلوبر

معرفی شخصیت های کتاب مادام بوواری

اما بوواری : قهرمان اصلی رمان است. او دیدی بسیار عاشقانه به جهان دارد و آرزوی زیبایی، ثروت، شور و هیجان و همچنین زندگی مرفه را دارد

چارلز بوواری‌ : شوهر اِما، مردی بسیار ساده و معمولی است. او پزشک محلی است؛ اما مانند جنبه‌های دیگر زندگی‌اش، در این زمینه هم چندان خوب نیست.

رودولف بولانگه : یکی از اهالی ثروتمندی‌ست که چند معشوق دارد. او با ابراز عشق بسیار اِما را فریب می‌دهد. رودولف اگرچه گاهی اوقات تحت تأثیر ا‌‌ِما قرار می‌گیرد؛ اما علاقه‌ی اندکی به او دارد.

لئون دوپوا : سومین مردی‌ست که به اِما ابراز علاقه می‌کند. او برای اِما شعر می‌خواند و پس از به هم خوردن رابطه اما و رودولف بولانگر، این دو باز رابطه‌ی خود را از سر می‌گیرند.

آقای لورو : بازرگان حیله گری‌ست که دائم مردم را ترغیب می‌کند تا کالای اعتباری بخرند و از او وام بگیرند. لورو که بسیاری از تاجران کوچک را برای حمایت از جاه‌طلبی‌های تجاری خود به ورشکستگی کشانده، به چارلز وام می‌دهد و با بازی استادانه‌ای، خانواده‌ی بوواری را درگیر…

آقای اومه : داروساز شهر است و به شدت مخالف روحانیت است. او مجوز پزشکی ندارد و اگرچه وانمود می‌کند با چارلز دوست است؛ اما تلاش می‌کند اعتبار چالز را خدشه‌دار کند.

بخشی از جملات زیبای کتاب مادام بوواری

بخشی از جملات زیبای کتاب مادام بوواری

بخشی از جملات زیبای کتاب مادام بوواری

  • باورش این بود که عشق باید یکباره، با درخشش‌های بسیار و تکان‌های شدید از راه برسد، توفانی آسمانی که به زندگی هجوم بیاورد، زیر و رویش کند، اراده آدم‌ها را مثل شاخ و برگ بکَنَد و دل را یکپارچه ببرد و به ورطه بیندازد. 
  • مگر نمی‌دانید که آدم‌هایی هستند که روحشان مدام در تب و تاب است؟ پیاپی هم به خیال و رویا احتیاج دارند و هم به جنب و جوش و فعالیت، هم به پاک‌ترین عواطف و هم به وحشیانه‌ترین لذت‌ها، به همین خاطر هم به انواع تفنن‌ها و دیوانگی‌ها تن می‌دهند.
  • شما در جان من در یک مکان بلند و استوار و منزه قرار دارید، مثل یک مجسمه حضرت مریم روی پایه‌اش. اما من برای زنده بودن به شما احتیاج دارم! محتاج چشم‌های شما، صدایتان، فکرتان‌ام! 
  • اگر دردهای ما می‌توانست برای کسی فایده‌ای داشته باشد، می‌توانستیم خودمان را دستکم با فکر فداکاری تسکین بدهیم! 
  • نه، تکان نخور! حرف نزن! مرا نگاه کن! از چشم‌هایت یک چیز خیلی ملایمی بیرون می‌زند که تسکینم می‌دهد!
  • همیشه بعد از مرگ کسی نوعی حیرت به جا می‌ماند، بس که درک نیستی‌ای که ناگهان پیش آمده، و نیز رضا دادن به آن و باور کردنش دشوار است. 

کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس

کتاب فرانکنشتاین اثر مری شلی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا