معرفی کتاب دختری که رهایش کردی
عنوان اصلی : The Girl You Left Behind
نویسنده: جوجو مویز
کشور: آمریکا
سال انتشار: ۲۰۱۲
ژانر: رمان تاریخی و رمانتیک
مناسب برای: همه افراد
معرفی نویسنده کتاب دختری که رهایش کردی
نویسنده کتاب دختری که رهایش کردی پائولین سارا جو مویس که به جوجو مویز مشهور است می باشد ، او در 4 آگوست 1969 در لندن در انگلستان تولد شد ، در سال 1992 برنده یک بورس مالی از روزنامه ایندیپندنت برای شرکت در دوره کارشناسی ارشد روزنامه نگاری در دانشگاه شهر در لندن شد. او پس از آن به ده سال، در سمت های مختلف برای این روزنامه کار کرد و در سال 1998 دستیار سردبیر اخبار شد و در سال 2002 نیز مسئول بخش هنر و رسانه شد.
خلاصه کتاب دختری که رهایش کردی
این رمان براساس زندگی دو زن می باشد که ویژگی های مشابه ای دارند ، یکی از آنها به نام سوفی در زمان اشغال فرانسه مجبور است تا از خانوادهاش در نبود شوهر در مقابل نازیها محافظت نماید و دیگری به نام لیو که در لندن زندگی میکند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلو نقاشی با نمایی از یک زن هدیه میدهد که مربوط به یک قرن قبل میباشد و در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. شما در این رمان جسارت ، جنگیدن و شجاعت را به خوبی میبینید! جوجو مویز نشان میدهد که چگونه قهرمانان داستان با اتکا به این صفات به اهداف خودشان دست مییابند و چگونه در حالی که امیدشان را از دست دادند از جنگیدن دست بر نداشته و همچنان تلاش میکنند.
درباره کتاب دختری که رهایش کردی
این رمان عنوان خود را از یک نقاشی تخیلی وام گرفته است که به عنوان کاتالیزور در پیوند دو داستان عاشقانه عمل میکند، یکی در فرانسه اشغالی در طول جنگ جهانی اول و دیگری در لندن قرن بیست و یکم. یکی از جذابترین جنبههای دختری که رهایش کردی، ترسیم صحنه جنگ جهانی اول در داستان سوفی است. در مورد اولین اشغال آلمان چیز زیادی نوشته نشده است، هرچند که به همان اندازه دومین اشغال فرانسه توسط آلمان در سی سال بعد و جنگ جهانی دوم مخاطره آمیز بوده است.
بخش هایی از کتاب دختری که رهایش کردی
- لیو گیج شده بود. مدتهاى طولانى، سوفى را از نجاتیافتگان دانسته بود، حالت پیروزمندانه صورتش، علاقه شوهرش به او روى صورتش نقش بسته بود. تلاش کرد تصویر سوفى خودش را کنار تصویر این زن مطرود بگذارد که هیچکس دوستش نداشت.
- جهانى درد در نفس خسته و طولانى پیرمرد بود. لیو ناگهان از اینکه او را مجبور کرده دوباره این صحنه را ببیند احساس گناه کرد. گفت: «متأسفم.» و نمىدانست دیگر چه باید بگوید. حالا فهمیده بود که از اینجا چیزى دستگیرشان نخواهد شد. تعجبى نداشت که چرا پل مک کافرتى زحمت اینجا آمدن را به خودش نداده بود.
- سکوت طولانى شد. مو پنهانى یک ماکارون خورد. وقتى لیو نگاهش را بالا آورد، فیلیپ بست به او زل زده بود. «از اینکه ما رو دیدید ممنونم، موسیو.» دستى به بازوى او زد. «برام سخته زنى رو که توصیف کردید به زنى که مىبینم ارتباط بدم. من… پرترهاش رو دارم. همیشه عاشقش بودم.»
- میدونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت میسپری؟ یه جورایی بهت خوشامد میگه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود میاومد. به زودی می تونستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم میرسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بیرحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.
- ترس از سرنوشت مادر این بچه با ترس از سرنوشت شوهرم، یکی شده بود. انگار تو گردابی از نگرانی و خستگی گیر افتاده بودم. خبرهای کمی به شهر می رسید. تقریبا هیچ خبری از شهرمون به جایی نمیرفت. جایی خیلی دورتر از اینجا ممکن بود شوهرم سخت بیمار باشه، گرسنه مونده باشه و یا سخت کتک خورده باشه.
کتاب دختری که رهایش کردی برای چه کسانی مناسب است؟
این رمان عاشقانه نظر مثبت بسیاری از منتقدین کتاب را جلب کرده است. روایتگری این رمان آنقدر جذاب و شورانگیز است که حتی به کسانی که به رمانهای عاشقانه علاقهای ندارند هم خواندن آن پیشنهاد میشود. برای خواندن این کتاب زمان کافی درنظر بگیرید. آغاز کردن این کتاب با خودتان خواهد بود اما برای کنار گذاشتن آن باید تا انتهای داستان منتظر باشید.
ارسال دیدگاه