حکایت در معنی آسانی پس از دشواری

سه‌شنبه 18 بهمن 1401 شعر

حکایت در معنی آسانی پس از دشواری از باب ششم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره پیرمردی که سن بالایی داشت روایت کرده است.

شنیدم ز پیران شیرین سخن/که بود اندر این شهر پیری کهن

بسی دیده شاهان و دوران و امر/سرآورده عمری ز تاریخ عمرو

درخت کهن میوه‌ای تازه داشت/که شهر از نکویی پرآوازه داشت

عجب در زنخدان آن دل فریب/که هرگز نبوده‌ست بر سرو سیب

ز شوخی و مردم خراشیدنش/فرج دید در سر تراشیدنش

به موسی، کهن عمر کوته امید/سرش کرد چون دست موسی سپید

ز سر تیزی آن آهنین دل که بود/به عیب پری‌رخ زبان برگشود

به مویی که کرد از نکوییش کم/نهادند حالی سرش در شکم

چو چنگ از خجالت سر خوبروی/نگونسار و در پیشش افتاده موی

یکی را که خاطر در او رفته بود/چو چشمان دلبندش آشفته بود

کسی گفت جور آزمودی و درد/دگر گرد سودای باطل مگرد

ز مهرش بگردان چو پروانه پشت/که مقراض، شمع جمالش بکشت

برآمد خروش از هوادار چست/که تردامنان را بود عهد سست

پسر خوش منش باید و خوبروی/پدر گو به جهلش بینداز موی

مرا جان به مهرش برآمیخته‌ست/نه خاطر به مویی در آویخته‌ست

چو روی نکو داری انده مخور/که موی ار بیفتد بروید دگر

نه پیوسته رز خوشهٔ تر دهد/گهی برگ ریزد، گهی بر دهد

بزرگان چو خور در حجاب اوفتند/حسودان چو اخگر در آب اوفتند

برون آید از زیر ابر آفتاب/به تدریج و اخگر بمیرد در آب

ز ظلمت مترس ای پسندیده دوست/که ممکن بود کاب حیوان در اوست

نه گیتی پس از جنبش آرام یافت؟/نه سعدی سفر کرد تا کام یافت؟

دل از بی مرادی به فکرت مسوز/شب آبستن است ای برادر به روز

گفتار در صبر بر ناتوانی به امید بهی

حکایت شنیدم که صاحبدلی نیکمرد

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا