فیلم جهان مربع است

پنج‌شنبه 8 شهریور 1397 سینما

 

فیلم جهان مربع است

فیلم جهان مربع است

فیلم جهان مربع است

سال گذشته روبن اوستلوند پس از سه سال و با فيلم «مربع» به جشنواره كن بازگشت تا جايزه نخل طلاي اين رويداد سينمايي را از آن خود كند. اوستلوند در اين اثرش نيز بار ديگر درونمايه‌هاي «فورس ماژور» (٢٠١٤) را پيش مي‌كشد؛ باري كه خرد انساني و آداب اجتماعي در حالي كه‌ با غرايز ما مغايرت دارند.

در فيلم «مربع» كليس بنگ، بازيگر دانماركي، نقش كريستين را ايفا مي‌كند؛ او مدير هنري موزه هنرهاي معاصري در استكهلم است و آماده نصب اينستاليشن «مربع» مي‌شود. در حقيقت روي زمين حياط موزه مربعي ترسيم مي‌كند. در كتيبه‌اي كه بالاي آن قرار مي‌گيرد، نوشته شده: «مربع جايگاه مقدس اعتماد و مهرباني است. درون آن همگي حقوق و مسووليت‌هاي يكسان داريم.» با اين وجود در يكي از روزهايي كه راهي محل كارش است، سعي مي‌كند در بحث‌وجدل مرد و زني دخالت ‌كند و غائله را بخواباند. اما كريستين با اين كار، بي‌خبر از همه‌ جا، راه را براي خالي كردن جيب‌هايش باز كرده است…

در اين فيلم اليزابت ماس، دومينيك وست و‌تري نوتاري به ايفاي نقش مي‌پردازند.

در ادامه گفت‌وگويي را كه جو اوتيچي، خبرنگار فيلم «ددلاين» چند روز پس از اكران «مربع» در جشنواره كن با روبن اوستلوند ترتيب داد، مي‌خوانيد.

فيلم «مربع» مثل فيلم «فورس ماژور»، اثري سينمايي است كه به گسست ميان آنچه باور داريم و آنچه انجام مي‌دهيم، مي‌پردازد. چطور اين فيلم را ساختيد؟

بله، تضاد ميان غرايز و عقلانيت ما. دليل ساخت اين فيلم اين بود كه در حال ساخت فيلمي به نام «بازي» و مشغول خواندن پرونده‌هاي دادگاه بودم، چراكه داستان فيلم از سرقت‌هاي شهري كه در آن ساكن بودم، الهام گرفته بود. اين سرقت‌ها كار پسران جواني بود كه جيب پسران ديگري را در مركز خريدي خالي مي‌كنند. وقتي پرونده‌هاي دادگاه را مي‌خواندم مي‌ديدم در برخي موارد بزرگ‌ترها دخالت كرده‌اند يا سعي در كمك به بچه‌ها داشته‌اند. اين در صورتي بود كه بچه‌ها درخواست كمك نداده بودند.

درباره اين موضوع با پدرم صحبت كردم- و اين داستان به صحنه‌اي در فيلم نيز بدل شد- پدرم كه در دهه ١٩٥٠ بزرگ شده بود، برايم تعريف كرد وقتي ٦ سال داشت پدر و مادرش يادداشتي را كه حاوي آدرس خانه بود دور گردنش بستند و او را روانه خيابان‌هاي استكهلم كردند. پسري ٦ ساله در خيابان‌هاي مركز شهر استكهلم، تك و تنها. اما در آن زمان كاملا محرز بود كه از نظر شما بزرگسال‌ها، كساني بودند كه حتي اگر خودشان هم با مشكلي روبه‌رو باشند، در پي كمك به كودكت برمي‌آيند. اما امروز، از نظر ما بزرگسال‌ها تهديدهاي بالقوه‌اي براي كودكان‌مان به شمار مي‌روند.

وقتي روي اين فيلم كار مي‌كردم، مردمي شروع به ساخت شهرك‌هاي مسكوني محصور در سوئد كردند. اين شهرك‌ها راهي براي گفتن اين جمله غضبناك است كه: «ما مسووليت آنچه در بيرون روي مي‌دهد را نمي‌پذيريم؛ ما بيرون را به مثابه يك تهديد مي‌بينيم.» بنابراين در اين بافتار، من و كاله بومان، تهيه‌كننده فيلم كه دوستم است، اين ايده را در ذهن پرورانديم كه بايد مكاني نمادين بسازيم تا با توسل به آن مسووليت‌هاي معمولي‌مان را به خودمان يادآور شويم. همان زمان‌ها بود كه به موزه‌اي دعوت شديم- موزه طراحي در ورنمو- تا نمايشگاهي را برپا كنيم و اتفاقا نمايشگاهي درباره اين موضوع برگزار كرديم. آنها اولين مربع را ساختند و در واقع دو شهر ديگر نروژ، مربع‌هايي را در شهرشان ساخته‌اند.

تا وقتي مربع را در دنياي واقعي نديدم، متوجه ايده «مربع» نشده بودم.

در واقع، امسال مربع شهر ورنمو دومين سال شكل‌گيري‌اش را جشن مي‌گيرد. آغازگر جنبش كوچكي در اين شهر شد. مردم از آن براي گردهمايي استفاده مي‌كنند، برخي زوج‌ها هم در آن جشن نامزدي‌شان را مي‌گيرند و همچنين آدم‌هايي كه از لحاظ جسماني ناتوان هستند و امتيازي از آنها گرفته شده است، داخل اين مربع مي‌ايستند و به انجمني كه از آنها هزينه گرفته، اعتراض مي‌كنند. بنابراين از جهات مختلف، مربع به جنبشي كوچك در اين شهر بدل شده است.

چرا فكر كرديد بايد چنين چيدماني هنري برپا كنيد تا درگير حساسيت‌هايي شويم كه همه‌مان به آنها باور داريم؟

از نظر من اين راهي براي شكستن «اثر تماشاگر» است. (اثر تماشاگر مقوله روانشناسانه اجتماعي است كه معتقد است افراد از كمك‌ به ديگران در شرايط اضطراري و در حالتي كه افراد ديگري حاضر هستند، اجتناب مي‌كنند.) ما گله‌هاي حيواني هستيم بنابراين وقتي اتفاقي رخ مي‌دهد، رم مي‌كنيم. بايد به ما يادآوري شود كه «اين من هستم كه بايد كاري كنم.» اين موضوع به اندازه پيروي كردن از تابلوهاي راهنمايي و رانندگي آسان است. تمدن بر اساس توافق‌هايي ميان انسان‌ها پي‌ريزي شده است.

خيابان‌ها داراي خط‌كشي‌هايي براي عابران پياده است و اين توافقي آسان است: راننده‌ها وقتي به اين خط‌كشي مي‌رسند بايد مواظب باشند و براي عبور پياده‌روها توقف كنند و البته مي‌تواني توافق‌هاي جديدي را بسازي. وقتي كم‌كم در اين باره فكر كرديم، متوجه شديم همه ما مي‌خواهيم خودمان را انسان‌هايي معقول و روشنگر ببينيم اما بايد به خودمان يادآور شويم به شكل مشخصي رفتار كنيم.

در فيلم «فورس ماژور» واكنش جنگ يا گريز مردي را كه شاهد شروع بهمن است، زير سوال مي‌بري و بعد وقتي همسرش مي‌فهمد حين ريزش بهمن او به بچه‌هايشان فكر نمي‌كرده است، بحث‌وجدل‌ها شروع مي‌شود. در «مربع» بوم نقاشي شما گسترده‌تر است و گزارشي از جهان هنر معاصر، گزارنامه‌هاي اجتماعي، گزارنامه‌هاي خانوادگي ارايه مي‌كنيد. آيا وقتي تكه‌هاي پازل رفته‌رفته كنار يكديگر قرار گرفتند، فرصتي بي‌عيب‌ونقص داشتيد؟

فكر مي‌كردم نوشتن و ساختن اين فيلم برايم سخت باشد. مثل حرفي كه روابط عمومي موزه در فيلم مي‌زند؛ همه موافق ارزش‌هاي «مربع» هستند، پس چرا بايد خودم را درگيرش كنم؟ اما از نظر من اين لحظه‌اي بود كه متوجه شدم مي‌خواهم داستاني را، اصطلاحا، در دو سطح بگويم. يكي در سطح فردي وقتي زندگي خودت را مي‌كني و سعي داري با مسائل اخلاقي كه در خيابان‌ها و در خانواده‌ات مي‌بيني، سروكار داشته باشي و لايه دوم، از نظر من، مباحثي هستند كه در سطح اجتماعي روي مي‌دهند و قدري به فضاي رسانه‌اي حمله مي‌كنند، به دنياي هنري كه قرار است با ايده‌هايي كه اين مباحث را پيش مي‌كشد، حمله مي‌كند و اظهارنظري درباره آنچه ما بايد به عنوان نوع بشر با آنها مقابله كنيم، مي‌كند.

وقتي اين فيلمنامه را مي‌نوشتم، زمان زيادي را صرف سفر و بازديد از موزه‌هاي هنر معاصر كرده‌ام. هر بار كه به شهري مي‌رفتم از موزه هنري آن ديدن مي‌كردم تا ببينم در آن چه خبر است. بايد اضافه كنم كه گفتن تفاوت ميان آنها دشوار است. مي‌دانيد آنها شي‌ نئون‌دار يا تكه‌هايي از فلز را در ميانه‌اي از سالن به نمايش گذاشته‌اند، يا هر چي. احساسي شبيه به احساسي كه مارسل دوشان داشت و «چشمه‌» را در موزه گذاشت. آن زمان غوغايي به پا شد اما حالا نه. شبيه به آداب و رسوم يا قراردادي بود كه مدام خودش را تكرار مي‌كرد. در نهايت ارتباطش را با آنچه در دنياي بيرون اتفاق مي‌افتاد، از دست داد.

اما منظورم اين است كه از نظر من داستان فيلم مي‌توانست در دنياي سينما هم روي بدهد. بايد از اين حوزه‌ها انتقاد كرد و موضع خودت را به عنوان كارگردان نقد كني. اما اگر به‌طور سطحي با آن برخورد كنم، آيا اثرم داراي محتواست يا فقط دارم نقش بازي مي‌كنم؟

لايه‌اي در فيلم است كه مي‌گويد آيا ما به قدر منحصربه‌فرد بودن‌مان، همان‌طور كه تك‌تك‌مان بر اين باوريم، خاص هستيم.

سخنراني پروفسور جامعه‌شناسي كه يك شهروند سوئدي را تعريف ‌كرد، ديدم. او يك مثلث به كار برد و دولت را بالا، فرد را در سمت چپ و خانواده را سمت راست قرار داد. سپس روي همان مثلث جايگاه اين سه مقوله را در زندگي امريكايي، آلماني و سوئدي مشخص كرد؛ بحث اين مثلث، اعتماد كردن بود. من مدتي در اين سه كشور زندگي كرده‌ام. بنابراين امريكايي‌ها به خودشان و خانواده اعتماد دارند. آلماني‌ها به خانواده و دولت. اما سوئدي‌ها به خودشان و دولت و اين امر حاوي نكته‌اي است: ما به ‌شدت فردگرا هستيم اما همزمان اعتقادي راسخ به اين پروژه مشترك كه در واقع دولت است، داريم. وقتي اين مثلث را ديدم، همه ‌چيز را ملتفت شدم.

فكر مي‌كنيد اين مقوله طي زمان تغيير مي‌كند؟

بله، يعني مثالش همان شهرك‌هاي مسكوني محصور است. فكر مي‌كنم ما به عنوان يك گونه، وقتي با عدم توازن مواجه مي‌شويم، ناراحت مي‌شويم. وقتي نابرابري يا فقر مي‌بينيم، اذيت مي‌شويم. اين مسائل ما را برمي‌انگيزاند. بنابراين هنوز فكر مي‌كنم ما قطعا مراقب يكديگر هستيم اما اين امر گواه طريقه ساخت شهرها نيست. ايده اصلي در مورد شهرهاي امروزين اين است كه «به اينجا برو، مصرف كن.» چيز ديگري هم به نام طراحي متخاصمانه داريم كه نيمكت‌ها را با زاويه‌اي مي‌سازند و آن قدر نشستن روي آنها سخت است كه نمي‌شود مدت زيادي روي آنها نشست.در مسير ورودي‌هايي كه به ساختمان‌ها مي‌رسد، ميله مي‌گذارند تا بي‌خانمان‌ها نتوانند آنجا بخوابند. فكر مي‌كنم ماركس تحليل خوبي در مورد چگونگي تاثير سيستم اقتصادي بر ما دارد و فكر مي‌كنم اين موضوع هم در اين باره است.

به گمانم مي‌توان به فرهنگ هم در سطوح مختلف اعتماد، نگاه كنيد. براي اينكه مقايسه‌اي در اين باره بيان كنم بايد بگويم اگر در سوئد كالسكه‌اي كه بچه در آن باشد، داشته باشيد و به كافه‌ برويد، مي‌توانيد وقتي در كافه نشسته‌ايد و قهوه مي‌نوشيد، كالسكه را بيرون بگذاريد. وقتي اين را به امريكايي‌ها يا اروپايي‌ها مي‌گوييد، مي‌گويند: «چي؟ اين ديوانگي است.» اما در جامعه اسكانديناوي بحثي گسترده وجود دارد كه مي‌گويد نبايد بچه را دزديد و با اين وجود هرگز نبايد كيف پول‌تان را بيرون كافه‌ بگذاريد چون حتما آن را مي‌دزدند و در اين صورت شما غير از يك احمق چيز ديگري نيستيد.

تري نوتاري نقش هنرمند پرفورمنسي را ايفا مي‌كند كه با رفتار كردن مثل يك «گوريل»، مراسم شام رسمي را مختل مي‌كند. او زني را مورد آزار و اذيت قرار مي‌دهد و ديگران هم بي‌حركت نشسته‌اند. در مقايسه با او، بي‌احتياطي‌هاي شخصيت محوري داستان، كريستين، آن‌ قدر شديد نيست اما با اين وجود براي رفتارش مجازات مي‌شود.

خب، فكر مي‌كنم، كريستين مشكلي براي ادامه دادن و پيدا كردن شغل جديد نداشته باشد. اما با اين حال، مشكلات خياباني هنوز هم وجود دارند. البته كنار هم قرار دادن آنها يك ايده‌ بود. اما در مورد اين اتفاق‌ها اين‌طوري فكر نمي‌كردم. مي‌خواستم شخصيت نوتاري شبيه يكي از تماشاگران گرند تيه‌تر لومير (سالن اصلي جشنواره كن) باشد.در واقع اين ايده‌اي براي ساخت فيلم بود كه فيلم «مربع» را در لومير نمايش بدهيم، پيش چشمان كت‌و‌شلوار پوشيده‌ها و تماشاگران حاضر در سالن لومير مردي كت‌وشلوار پوشيده را مي‌بينند كه زباله‌ها را مي‌گردد.

آيا وسوسه شديد‌تر نوتاري را به هنگام نمايش فيلم رها كنيد؟

(مي‌خندد) حقيقتش اين است كه ايده‌ خيلي خوبي براي فرش قرمز داشتيم كه او با آن ابزاري كه به دستش وصل بود؟ اما مشكل اين بود كه ابزار دستش در چمدان‌هاي گمشده فرودگاه گرفتار شد و دو دقيقه بعد از اينكه سوار تاكسي شديم، از آنجا بيرون آمد.

اين صحنه‌ها را پيش از ديدن نوتاري نوشتيد؟

در واقع اين صحنه‌ها را نوشته بودم. تقليد ميمون را در گوگل سرچ مي‌كردم يا بازيگري كه ميموني را تقليد مي‌كرد و ويدئويي را كه تري براي «سياره ميمون‌ها» ساخته بود، ديدم. در اين ويدئو، نمايشي را بازي كرده بود كه خيلي جالب بود. او مي‌گفت: «خب، شامپانزه وقتي مي‌خواهد راه برود، اين شكلي است.» يك ويدئو گوريل هم بود. حتي يك بچه هم مي‌فهميد كه او بهترين نمايش را از تقليد كارهاي گوريل به اجرا مي‌گذارد. بنابراين با او تماس گرفتيم و از او خواستيم در اين فيلم حضور داشته باشد.

در اين فيلم دومنيك وست و اليزابت ماس نيز حضور دارند كه انگليسي صحبت مي‌كنند اگرچه بخش عمده‌اي از فيلم به زبان سوئدي است. چطور اين دو را در فيلم شركت داديد؟

من با كمپاني استعداديابي WME در امريكا همكاري مي‌كنم كه مدت‌ها بود از من مي‌خواستند فيلمي انگليسي بسازم. فكر مي‌كردم، مهم است كه داستان «مربع» در بافتاري اسكانديناويايي روي بدهد آن هم به خاطر طرز نگاهي كه به اسكانديناوي و پيش‌زمينه دموكراتيك اجتماعي و تاريخش داريم. اما بعد انتخاب بازيگران شروع شد و بازيگراني را از نروژ، كپنهاگ، استكهلم و هلسينكي انتخاب كردم. براي مراسم بفتا به لندن رفتم و بعد چند جلسه‌اي را صورت داديم و با چند بازيگر انگليسي زبان و امريكايي در لندن چند صحنه را في‌البداهه بازي كرديم. اليزابت ماس را قبلا در فيلم «مد من» ديده بودم. كار دومينيك وست را خيلي خوب نمي‌شناختم. اما هر دوي آنها، بازيگراني باهوش بودند. ترسيده بودم، مي‌دانيد، از اثري انگليسي ترسيده بودم چون فكر مي‌كردم شايد جزييات ريز و دقيق و اين دست چيزها را از دست بدهم.

فیلم جهان مربع است

فیلم جهان مربع است

مرجع : سرپوش

عكاسان ايرانی «بحران» را چگونه تعريف می كنند؟

بازیگر «دکتر هوو» به «جنگ ستارگان» پیوست

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا