معرفی رمان دایی جان ناپلئون اثر ایرج پزشک‌زاد

شنبه 15 بهمن 1401 کتاب
دایی جان ناپلئون

معرفی رمان دایی جان ناپلئون

نویسنده : ایرج پزشک‌زاد
موضوع : رمان، طنز، تئوری توطئه
ناشر انتشارات : صفی علیشاه
تاریخ نشر : ۱۳۴۹
شمار صفحات : ۴۵۹

 

 

معرفی رمان دایی جان ناپلئون

کتاب دایی جان ناپلون My Uncle Napoleon رمانی در قالب طنز است که در سال 1349 چاپ شده است. این کتاب به هشت زبان دنیا ترجمه شده است و ژانر کتاب تلفیقی از ژانر اجتماعی، بلوغ و طنز است.رمان دایی‌ جان ناپلئون نتیجه‌ی تلفیق داستان عشق ناکام نویسنده با ماجراهای خانوادگی او است. روایت پسری عاشق پیشه به نام سعید است که عاشق دختر دایی‌اش لیلی می‌شود.

خانواده‌ی سعید همراه با خانواده دایی‌ جان و چند خانواده‌ی دیگر در باغی بزرگ و چند عمارتی زندگی می‌کنند. ایرج پزشکزاد نویسنده کتاب می‌گوید باغی که داستان در آن روایت می‌شود الهام گرفته شده از باغی است که پزشکزاد کودکی‌اش را در آن گذرانده است. باغی که ارث مادری‌اش بوده و همراه خاله‌ها و دایی‌هایش در آن زندگی می‌کردند.

معرفی رمان دایی جان ناپلئون

معرفی رمان دایی جان ناپلئون

معرفی نویسنده رمان دایی جان ناپلئون

ایرج پزشکزاد یکی از بزرگترین طنز‌نویسان تاریخ ایران است. او بیشتر از شصت سال است که به کار نوشتن مشغول و بیشتر از بیست کتاب نوشته است. ايرج پزشكزاد زندگی‌ هنری خودش را با نوشتن داستان‌های کوتاه برای مجلات و ترجمه‌ی نوشته‌های ولتر و مولیر و چند رمان تاریخی آغاز کرد.

او در مجله‌ی فردوسی ستون طنزی به نام «آسمون و ریسمون» داشت که مطالب طنزش را هر هفته در آن چاپ می‌کرد. آثار ایرج پزشکزاد به سه دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند: طنز، تاریخی و ترجمه. «ماشالله خان در بارگاه هارون‌الرشید» ،«شهر فرنگ از همه رنگ» و «ادب مرد به ز دولت اوست» نمونه‌هایی از کتاب‌های طنز او هستند.

ایرج پزشکزاد

ایرج پزشکزاد

سریال دایی جان ناپلئون

نثر کتاب دایی جان ناپلئون، در واقع ماندگار‌ترین فیلم‌نامه‌ی سریال تاریخ تلویزیون ایران را رقم زد. ناصر تقوایی با نوشتن فیلم‌نامه‌ی سریال دایی جان ناپلئون از روی متن اصلی کتاب و بعد کارگردانی این اثر در سال 1355 شاهکار پزشکزاد را به شاهکار تلویزیون تبدیل کرد.

شخصیت های سریال دایی جان ناپلئون

شخصیت های سریال دایی جان ناپلئون

خلاصه رمان دایی جان ناپلئون

داستان، قصه‌ی پرتکرار عشق نوجوانی‌ست. عشق سعید به لیلا، عشق پسر عمه به دختر دایی آن هم در یکی از خانواده‌های اشرافی تهران که دست بر قضا خانواده‌ای بسیار پر جمعیت است.

هر کدام از شخصیت‌های کتاب دایی‌جان ناپلئون کاراکتری خاص را نمایندگی می‌کنند و در نوع خود منحصر به فرد هستند؛ ولی پرسوناژ دایی جان، که کنایه از بخش عظیمی از مردم ایران است که همیشه‌ی خدا توهم توطئه دارند و شدیدا معتقداند که در کشور ما آب از آب تکان نمی‌خورد مگر به خواست و فرمان انگلستان! محوری‌ترین کاراکتر کتاب به است.

سعید و لیلا

سعید و لیلا

بخش هایی از رمان دایی جان ناپلئون

«مش‌قاسم که تحت‌تأثیر حکایت هیجان‌انگیز دایی جان گویا عقلش را از دست داده بود، به میان صحبت دوید:

ـ‌عرض نکردم که جنگ کازرون بود؟

ـ‌خفه‌شو!… بعله من اولین کاری که کردم گفتم باید کلک خدادادخان را بکنم… این اشرار اصولتاً تا رئیسشان زنده است جسورند و به محض این‌که رئیس کشته شد همه فرار می‌کنند… سینه‌مال خودم را رساندم به قله‌ی تخته‌سنگ… کلاه‌پوستی داشتم، سر یک چوب کردم و بردم بالا که این‌ها خیال کنند…

مش‌قاسم باز طاقت نیاورد:

ـ‌آقا! پنداری دیروزه… کلاه‌پوستی شما را جلو چشمم می‌بینم… اصلاً شما اگر خاطرتان بیاد تو جنگ کازرون کلاه‌پوستی را گم کردید، یعنی گلوله خورد… جنگ ممسنی اصلاً کلاه‌پوست نداشتید…

ما همه منتظر بودیم که دایی جان با لوله یا قنداق تفنگ به سر مش‌قاسم بکوبد. ولی به خلاف انتظارِ همه کمی نرم شد. یا خواست صدای مش‌قاسم را ببرد و حکایتش را تمام کند یا در عالم خیال محل صحنه را به آسانی عوض کرد. با ملایمت گفت:

ـ‌‌مثل این‌که حق با قاسم است اصلاً گویا جنگ کازرون بود… یعنی اوایل جنگ کازرون بود…

برق شعف چشم‌های مش‌قاسم را روشن کرد:

ـ‌عرض نکردم، آقا؟… دروغ چرا؟ تا قرآآ… پنداری دیروز بود.

ـ‌بله من یک فکر فقط توی کله‌ام بود. این‌که خدادادخان را بزنم. وقتی کلاه‌پوست را سر چوب کردم خدادادخان که تیرانداز طراز یک بود سرش را از پشت سنگ آورد بالا… حالا منم و او… مولای متقیان را یاد کردم و نشانه گرفتم…

دایی جان با اندام بلند خود برپا ایستاده بود. تفنگ را به حالت نشانه‌گیری به شانه‌ی راست تکیه داده بود و حتی چشم چپ را بسته بود…

ـ‌فقط پیشانی خدادخان را می‌دیدم، بارها دیده بودمش… ابروهای پهن… جای زخم بالای ابروی راست… وسط دو تا ابرو را نشانه گرفتم و…

در این موقع که دایی جان در میان سکوت محض حضار درست میان ابروی دشمن را نشانه گرفته بود ناگهان واقعه‌ی غیرمنتظره‌ای اتفاق افتاد. از نزدیکی محلی که او ایستاده بود صدایی شنیده شد صدای مشکوکی بود مانند کشیده شدن پایه‌ی صندلی روی سنگ… یا حرکت بی‌قاعده‌ی یک صندلی کهنه یا… ولی بعدها دانستم که اغلب مهمانان منشأ آن را صندلی دانسته بودند و ذهنشان به جای بدی نرفته بود…»

سینوهه پزشک مخصوص فرعون

رمان شگفت‌انگیز سینوهه پزشک مخصوص فرعون

کتاب جنایی

معرفی چند کتاب جنایی/معمایی جذاب

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا