گفتار اندر اخلاص و برکت آن و ریا و آفت آن از باب پنجم کتاب بوستان سعدی می باشد.
عبادت به اخلاص نیت نکوست/وگر نه چه آید ز بی مغز پوست؟
چه زنار مغ در میانت چه دلق/که در پوشی از بهر پندار خلق
مکن گفتمت مردی خویش فاش/چو مردی نمودی مخنث مباش
به اندازهٔ بود باید نمود/خجالت نبرد آن که ننمود و بود
که چون عاریت بر کنند از سرش/نماید کهن جامهای در برش
اگر کوتهی پای چوبین مبند/که در چشم طفلان نمایی بلند
وگر نقره اندوده باشد نحاس/توان خرج کردن بر ناشناس
منه جان من آب زر بر پشیز/که صراف دانا نگیرد به چیز
زر اندودگان را به آتش برند/پدید آید آنگه که مس یا زرند
ندانی که بابای کوهی چه گفت/به مردی که ناموس را شب نخفت؟
برو جان بابا در اخلاص پیچ/که نتوانی از خلق رستن به هیچ
کسانی که فعلت پسندیدهاند/هنوز از تو نقش برون دیدهاند
چه قدر آورد بنده حوردیس/که زیر قبا دارد اندام پیس؟
نشاید به دستان شدن در بهشت/که بازت رود چادر از روی زشت
ارسال دیدگاه