کتاب سه تفنگدار اثر الکساندر دوما

یکشنبه 23 بهمن 1401 کتاب

مشخصات کتاب سه تفنگدار

نام کتاب : سه تفنگدار

نویسنده کتاب : الکساندر دوما

ژانر کتاب : رمان حادثه ای _ رمان تاریخی

زبان : فرانسوی

تاریخ چاپ : جولای ۱۸۴۴

روایت زمانی اثر : گذشته

مکان رویداد داستان : پاریس

شخصیت اصلی : دارتانیان

معرفی کتاب سه تفنگدار

رمان سه تفنگدار در سال 1844 به‌صورت داستان دنباله‌دار در یکی از مجلات فرانسوی منتشر شد. نخستین بار این کتاب توسط محمدطاهر قاجار در زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه به فارسی ترجمه و به‌صورت چاپ سنگی منتشر شد. اکنون انتشارات امیرکبیر رمان سه تفنگدار را در پنج جلد و 416 صفحه منتشر کرده است. علاقه‌مندان به ادبیات فرانسه و اروپا می‌توانند نسخه کتاب الکترونیکی این رمان زیبا را از سایت فیدیبو به صورت آنلاین خریداری و دانلود نمایند.

معرفی کتاب سه تفنگدار

معرفی کتاب سه تفنگدار

خلاصه کتاب سه تفنگدار

داستان‌های رمان سه تفنگدار با آرزوی جوانی اصیل‌زاده به نام دارتانیان برای پیوستن به گارد تفنگداران سلطنتی پادشاه فرانسه آغاز می‌شود. دارتانیان 19 ساله از زادگاه خود «گاسکونی» از پدر خود یک شمشیر خانوادگی، یک اسب پیر و فرتوت که به رنگ زرد است، مقدار کمی پول و یک توصیه‌نامه گرفته است به سمت پاریس حرکت می‌کند. توصیه‌نامه‌ای که دارتانیان به همراه دارد خطاب به تره وی فرمانده و رئیس گارد تفنگداران سلطنتی لویی سیزدهم است.

او که سرش برای دعوا درد می‌کند و آماده است برای کوچک‌ترین مسائل دعوا درست کند در بین راه با کنت دو روشفورت برخورد می‌کنید و به دلیل توهینی که به اسبش شده با او درگیر می‌شود. کنت دو روشفورت از نیروهای کاردینال ریشیلیو صدراعظم فرانسه است و به دارتانیان ضربه سختی وارد می‌کند. هنگامی‌که دارتانیان به پاریس می‌رسد بنا به توصیه پدر به نزد تره وی می‌رود. تره وی به او قول می‌دهد در صورت اثبات شجاعت، لیاقت و توانایی جنگی‌اش به‌زودی به یک تفنگدار بدل شود و این شروع ماجراهای دارتانیان است. در همان روز او به سه نفر از تفنگداران سلطنتی به نام‌های مستعار آتوس، پورتوس و آرامیس برخورد می‌کند و موجب خشم آن‌ها می‌شود.

خلاصه کتاب سه تفنگدار

خلاصه کتاب سه تفنگدار

شخصیت کتاب سه تفنگدار

دارتانیان شخصیت محوری و اصلی رمان سه تفنگدار است. رمان با او اغاز می شود و با او نیز خاتمه می یابد. او جوانی با آرزوهای بزرگ است که در جستجوی آرزوهای خویش و برای تامین آینده ی رویایی خویش ، خانواده ی خویش را بدرود گفته و به سمت پاریس می رود تا که به عضویت گارد تفنگداران سلطنتی در آید.

آتوس در میان این سه شخص ، از همه با اهمیت تر است و جایگاه رفیع تری دارد. او با اینکه بسیار جوان است ، اما از لحاظ جایگاه ، از همه ی سه تفنگدار ها ارزشمند تر است و همه به او احترام ویژه ای می گدارند.

آرامیس نیز یکی دیگر از اعضای این گروه سه نفره است. او مردی بسیار جوان ، پر اراده و قوی است.البته او کمی خودبینی و تظاهر را نیز در کار خود دارد ، اما آنچه که معلوم است ، او فردی است بسیار بی باک و در بسیاری از ماموریت های آنها کارش را به عالی ترین شکل ممکن به ثمر رسانده است .

پروتوس سومین تفنگدار است. او انسانی بسیار خوش قلب است و در بسیاری از مواقع ، خود را فدای دیگر رفقای خود می کند. البته در شخصیت او کمی شتابزدگی و همینطور کمی خود نمایی نیز دیده می شود ، اما با این اوصاف او انسانی است که هیچ گاه به آرمان های سه تفنگدار خیانت نمی کند.

ملیدی وینتر شخصیت بسیار جذاب ، زیبا اما بشدت خطرناک داستان است. ملیدی وینتر کسی است که دارتانیان را وسوسه می کند و او را فریب می دهد . اما بعد شاهد آن هستیم که دارتانیان و او بشدت با یکدیگر دشمن می شوند.

مادام بوناسیو ، همسر آقای بوناسیو است. او جامه دار ملکه است و به ملکه بسیار بسیار وفادار می باشد . از سوی دیگر اما دارتانیان عاشق او می باشد و برای او هر کاری می کند. این رابطه ی دارتانیان و مادام بوناسیو ، باعث می شود که دارتانیان به بسیاری از رازهای ملکه آگاه شود .

موسیو تره ویله ، انسانی بسیار خردمند ، آگاه و دلسوز است. او ریاست تفنگداران سلطنتی را به عهده دارد و یکی از دوستان نزدیک پادشاه است. او یکی از دلسوز ترین انسان هایی است که در صدر دولت فرانسه وجود دارد .

لویی سیزدهم پادشاه فرانسه است. او انسانی بسیار دون خرد می باشد.او شیوه ی مملکت داری را بلد نیست و تنها یک مضحکه در میان دولت می باشد.با این اوصاف ، کسی که مملکت را به دستور او می گرداند و بر روی او تاثیر بسیار می گذارد ، ریشیلیو است .

ملکه آن ، ملکه ی فرانسه است. او همسر لویی سیزدهم می باشد. او اصالتا اسپانیایی است و در طول داستان نیز شاهد آن هستیم که عشقی مخفی با جورج پادشاه باکینگهام دارد. این مسئله باعث شده است که پادشاه به او اعتماد زیادی نکند ، چرا که گاه گاه خبر رابطه های پنهان او به گوش شاه می رسیده است.

جورج ویلرز او پادشاه باکینگهام است. او انسانی بسیار خوش تیپ ، قوی و بسیار ثروتمند است که با ملکه ی فرانسه ارتباطات مخفی دارد. آنچه که در رمان سه تفنگدار مشاهده می کنیم این است که تمامی روابط او با لویی سیزدهم و فرانسه به این دلیل است که او دوست دارد ملکه را ببیند.

کاردینال ریشیلو او صدر اعظم فرانسه و قدرت مند ترین مرد فرانسه به لحاظ جایگاه سیاسی است. او انسانی بسیار دغل باز است و در عین حال نیز از هوش بسیار بالایی برخوردار است.

شخصیت کتاب سه تفنگدار

شخصیت کتاب سه تفنگدار

معرفی نویسنده کتاب سه تفنگدار

الکساندر دوما‏ (۲۴ ژوئیه ۱۸۰۲ – ۵ دسامبر ۱۸۷۰) رمان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس فرانسوی بود که به او لقب «سلطان پاریس» را داده بودند.دوما به خاطر رمان‌های ماجراجویانه فراوانش یکی از مشهورترین نویسندگان فرانسه به‌شمار می‌رود. بسیاری از رمان‌های او، از قبیل «سه تفنگدار»، «ملکه مارگو» و «گردنبند ملکه» رمان‌هایی دنباله‌دار و سریالی هستند. او علاوه بر رمان‌نویسی، مقاله‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و خبرنگار پرتوانی بود.

الکساندر دوما‏

الکساندر دوما‏

بخشی از جملات کتاب سه تفنگدار

دارتانیان فریاد زد: «اوه، نه! باید به آن‌ها بگویم تا فوراً او را آزاد کنند!» مرد دیگر گفت: «نه ارباب. موسیو آتوس گفت به شما بگویم که شما باید آزاد بمانید. او بعد از سه روز هویت واقعی‌اش را فاش خواهد کرد.» دارتانیان فهمید چیزها سریع‌تر از آن برایش اتفاق می‌افتند که بتواند از آن‌ها سر دربیاورد. تصمیم گرفت تا با موسیو ترویل حرف بزند؛ اما خیلی زود فهمید که سرفرمانده خانه نیست.

دارتانیان فکر کرد شاید به دیدن پادشاه رفته است. می‌توانم چشم‌انتظار او بمانم و به‌محض بازگشت، سراغش بروم. باشتاب به پایین خیابان رفت؛ اما به‌محض نزدیک شدن به مقصدش از دیدن یک تفنگدار که همراه با زنی شنل‌پوش راه می‌رفت، خشکش زد. دارتانیان زیر لب گفت: «این مادام بوناسیوست و آرامیس. او گفت که آرامیس را نمی‌شناسد.» باشتاب رفت تا به زوج برسد. جلوی آن‌ها ایستاد تا مسیرشان را سد کند. مستقیم به صورت تفنگدار نگاه کرد.

دارتانیان گفت: «تو آرامیس نیستی.» مرد گفت: «هیچ‌وقت ادعا نکردم. برو کنار، لطفاً!» در آن هنگام مرد شمشیرش را کشید و دارتانیان نیز به‌سرعت شمشیر خودش را کشید. مادام بوناسیو بین شمشیرها ایستاد و فریاد زد: «نه اعلیحضرت.» «اعلیحضرت!» وقتی دارتانیان به مرد زل زد، شمشیرش افتاد. او دوست انگلیسی ملکه بود، دوک باکینگهام.

«مرا ببخشید و به من بگویید چطور می‌توانم به شما خدمت کنم.» دوک گفت: «شما مرد شجاعی هستید و من خدمتگزاری شما را می‌پذیرم. دنبال ما بیا و اگر دیدی کسی جاسوسی ما را می‌کند، او را بکش.» به این ترتیب دارتانیان آن‌ها را تا لوور تعقیب کرد؛ ولی آن شب فرصت کشتن جاسوسی را پیدا نکرد.

رمان جدال پر تمنا

رمان جدال پر تمنا به قلم هما پور اصفهانی

رمان شام مهتاب

رمان شام مهتاب به قلم هما پور اصفهانی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا