معرفی کتاب در انتظار گودو اثر ساموئل بکت
نام کتاب : کتاب در انتظار گودو
نویسنده : ساموئل بکت
مترجم : م. ح. عباسپور
ناشر چاپی : نشر روزگار
سال انتشار : ۱۳۹۵
تعداد صفحات : ۱۲۸
زبان : فارسی
معرفی نویسنده کتاب در انتظار گودو
در طول دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ ، ساموئل بکت اولین رمان ها و داستان های کوتاه خود را نوشت. او سه گانه رمان در دهه ۱۹۵۰ و همچنین نمایشنامه های مشهوری مانند در انتظار گودو نوشت. در سال ۱۹۶۹ به وی جایزه ادبی نوبل اهدا شد. کارهای بعدی او شامل مجموعه های شعر و داستان کوتاه و رمان بود.
قسمتهایی از در انتظار گودو
- استراگون: … بیا بریم.
- ولادیمیر: نمی تونیم.
- استراگون: چرا؟
- ولادیمیر: در انتظار گودوایم.
- استراگون: (نومید) آه! (مکث) مطمئنی همین جا بود؟
- ولادیمیر: چی؟
- استراگون: جایی که باید منتظر باشیم.
- ولادیمیر: گفت کنار درخت. (به درخت نگاه میکنند) هیچ درخت دیگهای میبینی؟
- استراگون: این چیه؟
- ولادیمیر: نمیدونم. یه درخت بید.
- استراگون: پس برگهاش کجان؟
- ولادیمیر: حتمن خشکیدن.
- استراگون: پس حالا مجنون نیست.
- ولادیمیر: شایدم فصلش نیست.
- استراگون: به نظرم بیشتر شبیه یه بوتهست.
- ولادیمیر: یه درختچه.
- استراگون: یه بوته.
- ولادیمیر: اَ…… به چی کنایه میزنی؟ به این که عوضی اومدیم؟
- استراگون: باید الان این جا باشه.
- ولادیمیر: نگفت که حتمن میآد.
- استراگون: و اگه نیاد؟
- ولادیمیر: فردا برمیگردیم.
- استراگون: و بعدش پسفردا.
- ولادیمیر: احتمالن.
- استراگون: و همین طور.
- ولادیمیر: و این قضیه هست…
- استراگون: تا اون بیاد. …
درباره کتاب در انتظار گودو
استراگون و ولادیمیر دو دوست هستند که در کنار درختی به انتظار ایستاده اند. استراگون از درد پاهایش می گوید و ولادیمیر اتفاقات شب قبل را یادآوری می کند. آنها با هم بحث می کنند تا جایی که استراگون می خواهد برود، ولی ولادیمیر به او می گوید که آنها منتظر شخصی به نام گودو هستند.
خلاصه کتاب در انتظار گودو
پوزو و برده اش لاکی. پوزو طنابی را به گردن لاکی انداخته و او را هدایت می کند. پوزو رفتار خوبی با استراگون و ولادیمیر دارد، ولی با لاکی بسیار بد رفتار است. او توضیح می دهد که قصد دارد لاکی را بفروشد. لاکی از شنیدن این حرف به گریه می افتد، ولی در جواب دلداری استراگون به او لگد می زند. پوزو دستور می دهد لاکی آنها را با رقصیدن سرگرم کند، سپس هر دو از صحنه خارج می شوند.
وقتی ولادیمیر و استراگون تنها می شوند پسرکی پیام رسان از راه می رسد و به آنها می گوید که گودو امروز با آنها ملاقات نخواهد کرد، ولی شاید فردا آنها را ببیند.
روز بعد ولادیمیر سعی می کند آهنگی را به خاطر بیاورد. استراگون نیز از این می گوید که دیروز مورد ضرب و شتم قرار گرفته. آنها تلاش می کنند تا ادای پوزو و لاکی را در بیاورند و به این ترتیب خود را سرگرم کنند. لاکی و پوزو از راه می رسند، درحالی که این بار طناب بر گردن پوزو قرار دارد و لاکی او را هدایت می کند.
پوزو بینایی اش را از دست داده و لاکی نیز دیگر صدا ندارد. هر دوی آنها قادر به تشخیص زمان نیستند و ولادیمیر و استراگون را به یاد نمی آورند. آنها صحنه را ترک می کنند و استراگون به خواب می رود. دوباره پیامرسان _شاید همان پسرک دیروز_ از راه می رسد. ولادیمیر متوجه می شود که آنها در یک دور باطل گرفتار شده اند و به راحتی پیام پسر را پیش بینی می کند: گودو امروز هم نمی آید.
او پسرک را بدرقه می کند، در حالی که استراگون از خواب بیدار می شود. او و ولادیمیر به این فکر می کنند که خودکشی کنند. آن دو، کمربند استراگون را آزمایش می کنند تا ببینند می توانند خود را با آن دار بزنند یا نه. کمربند پاره می شود. استراگون و ولادیمیر تصمیم می گیرند که روز بعد طناب مناسب تری پیدا کنند و اگر گودو نیامد خود را بکشند. سپس آماده می شوند که جایی را برای شب گذرانی بیابند ولی از جایشان تکان نمی خورند.
چرا باید کتاب در انتظار گودو را بخوانیم
در انتظار گودو از جمله بهترین آثار سبک ابزورد محسوب می شود. در این اثر دو دوست در انتظاری بیهوده روزها را سپری می کنند؛ ولادیمیر و استراگون منتظر گودوی مرموز هستند تا به آنها در رسیدن به خواسته هایشان کمک کند.
آن دو نمی دانند که بر روی زمین چه می کنند و چه هدفی دارند، ولی تصور می کنند که حتما دلیلی برای زنده بودن آنها وجود دارد. به همین دلیل در انتظار گودو به سر می برند تا به آنها کمک کند و به زندگی شان معنا بدهد. کتاب در انتظار گودو به عنوان اثری ابزورد می تواند رضایت علاقمندان به ابزوردیسم و اگزیستانسیالیسم را به خوبی تامین کند. ضمن این که به دلیل وجه نمایشی این اثر و دیالوگ های جذاب و سرگرم کننده آن، دیگر خوانندگان نیز می توانند از آن لذت ببرند.
نوشته پشت جلد کتاب در انتظار گودو امده
در انتظار گودو داستانی است بیداستان. مکانش ناکجاآبادی است خشک و بیبر که فقط یک درخت در آن هست و بس و زمانش دم دمای زوال خورشید. آدمهایش دو آواره خانه به دوش که منتظرند یک گودویی از راه برسد و آنها را از آن وضع فلاکت بار (که همانا انتظار است) دربیاورد. وعده دیدارشان امروز است دم غروب زیر همین درخت. دو رهگذر هم، که یکی اربابی است رحمنشناش و دیگری غلامی است خُل و چل، میآیند و چند لحظهای میمانند، بعد هم میروند…
نقد و بررسی کتاب در انتظار گودو
ساموئل بکت میگوید، ” آنگاه که خسته شدی، آنگاه که از پای در آمدی، مهم نیست. باز مقاومت کن، باز بجنگ و شکست بخور. این بار، شکست بهتری خواهی خورد.” در واقع همیشه شکست خواهی خورد و شکست خوردن سرنوشت محتوم بشریت است. اما برای همین شکست دوباره خوردن نیز، باز باید تلاش کرد و خسته نشد. چرا که جز این راهی وجود نخواهد داشت. در جهانی که بنیان آن بر پوچ بودن گذاشته شده، در واقع، تلاش کردن، خسته شدن و از پی آن دوباره تلاش کردن، کنشهایی بیهوده و پوچ اند که راه به جایی نخواهند برد، اما تنها دستاویزهای زندگی و زنده ماندن هستند که در عین حال، گریزی از آنها نیز، متصور نیست.
ارسال دیدگاه