روزنامه قانون: پدر آتنا را در منزل مادرزنش می بینم. آنها در منزل خودشان زندگی نمیکنند. زندگی در آنجا برایشان سخت و جانكاه است. به همین دلیل به منزل مادربزرگ آتنا آمدهاند. مادر آتنا در اتاق خواب، در حال استراحت است. گویا بعد از ماجرای قتل دخترش در بستر بیماری گرفتار شده است.
با اینکه نزدیک 40 روز از ماجرای آتنا میگذرد ولی هنوز افراد بسیاری به منزل رفت و آمد میکنند. پدر آتنا سادهتر از آن است که فکرش را میکردم. وقتی که از او میخواهم درباره نحوه آشنایی با مادر آتنا بگوید، از پدرو مادر مرحوم و برادر زن مرحومش نيز میگوید…
از ازدواجتان و نحوه به دنیا آمدن آتنا برایم بگويید؟
من در منزل با پدرم می ماندم. مادرم سرطان کبد داشت.درمان فایده ای نداشت و مادرم سرانجام فوت کرد. من و پدرم با هم در منزل می ماندیم. پدرم هم پیر بود. من باید از او هم مراقبت می کردم. همان ایام همسر برادم، پیشقدم شد برای اینکه برای من زن بگیرند. همسر من فامیل زن داداشم بود. خلاصه رفتیم و آشنا شدیم و قرار ازدواج گذاشتیم. متاسفانه دو ماه بعد از این ماجرا ، زن داداشم که برایم زن پیدا کرده بود، فوت کرد.
این بود که ما دیگر عروسی نگرفتیم و من بدون عروسی، زنم را به منزل آوردم. البته علاوه بر مساله فوت زنداداشم، مریضی پدرم هم بود و من میترسیدم که پدرم هم فوت کند و این ازدواج به سرانجام نرسد. به همین دلیل ما بدون عروسی به خانه پدری من رفتیم. آنموقع من خودم بیکار بودم و هر سه ما ، یعنی من، پدرم و همسرم با حقوق بازنشستگی پدرم که 200 هزار تومان بود ، روزگار می گذراندیم.
این ماجرا چه سالی بود؟
سال 1384یا 1385 بود. دقیقا یادم نیست. در هر صورت یکی دو سال بعد از اینکه با پدرم بودیم ، او هم فوت کرد و بعد از مدتی هم حقوق بازنشستگی پدرم قطع شد و من از آن به بعد به دستفروشی پرداختم. یعنی تقریبا هشت سال میشود که دستفروشی می کنم.
با این اوصاف شما دیر بچه دار شدید؟
ما اساسا بچه دار نمی شدیم. نزدیک هفت سال بود که بچه دار نمی شدیم. سپس بدون اینکه دارویی بخوریم یا نزد دکتر برویم، به یکباره خدا به ما آتنا را داد و ما اولین بچه مان به دنیا آمد. یکی دو سال بعد هم آسنا متولد شد و ما زندگی مان رنگ و بوی تازه و خوبی پیدا کرد.
آتنا چند سال داشت؟
آتنا دقیقا 6 سال و نیم سن داشت.
شما در منزل خودتان زندگی نمی کنید؟
نه اصلا. منزل خودمان که آتنا هم آنجا بود، سقف و دیوارهایش، چنان رنج و غمی بر ما مستولی میکند که ما دیگر نمی توانیم آنجا زندگی کنیم. در حقیقت ما منزلمان را ترک کردیم . در حالی که شایعه است که خانواده قاتل شهر را ترک کرده است. ما از روزی که محرز شده است، چنین اتفاقی افتاده دیگر در خانه خود زندگی نمی کنیم.
مادر آتنا هم بیمار هستند؟
بله از آن روز که این اتفاق افتاد، تا الان، مادر آتنا بیمار شد و زیر سرم و دوا و درمان قرار دارد و شرایط اسفناک روحی را پشت سر می گذارد. عموما طوری نیست که بتواند سرپا بایستد.
مسئولان وزارت بهداشت گفته بودند که تیم مشاوره به پارس آباد فرستادند . آیا آنها به منزل شما آمده اند؟
بله آمده اند. حدود پنج بار آمدند و با همسرم صحبت کردند و خیلی هم صحبتهایشان مفید بود. دستشان درد نکند.
آقا بهنام، ارتباط شما با این قاتل چطور بود؟ لابد آشنایی و ارتباط خوبی داشتید که آتنا به او اعتماد کرده است؟
ببینید من کنار مغازه ایشان بساط می کردم. در این منطقه اگر دشمن من هم بود ، داعش هم بود یه سلام علیک طبیعی بود. به هر حال ، سلام و علیک توصیه خداست. این سلام علیک ، تنها ارتباط من با او بود.
شما اصلا خودت به مغازه اسماعیل رفته بودی؟
خیلی قبل تر از اینها، حدود 6 یا هفت سال پیش، یکبار پیراهنم را در آن مغازه رنگ کردم. فقط همین. مضاف بر این او طوری برخورد می کرد که کسی فکر نمیکرد که فرد مشکل داری باشد.
آیا در شهر نمی دانستند که او پرونده دارد؟
نه . خیلیها نمیدانستند. اقوام و برادرانش، چنان از او حمایت میکردند که غیبت ها و دستگیری هایش هیچ وقت علنی نشد. طوری نشد که ما متوجه بشویم وی تاكنون چندین بار دستگیر شده و پرونده دارد. همه اینها را بعد از ماجرای آتنا متوجه شدیم. بعد از اینکه آتنا گم شد ، یک بار یکی از وکلای شهر به من زنگ زد که فلانی این همسایه شما دو تا پرونده قتل و تجاوز دارد که ما هم پیگیری نکردیم.ما همه جا را گشتیم ولی این مغازه و منزل وی را نگشتیم. یعنی این حرف را جدی نگرفتیم.
چرا آنجاها را نگشتید؟
خب من میترسیدم. میترسیدم چیزی پیدا نشود و به مردم تهمت الکی زده باشم.
چرا می ترسیدید؟ اینکه تهمت نبود.شما دنبال دخترتان بودید و طبیعی بود که بخواهید همه جا را بگردید؟
ما گرچه ریز مسائل او را نمیدانستیم ولی حسی به من میگفت که از این آدم باید دوری کنم. نباید با او درگیر بشوم. این حسم هم درست از آب در آمد و معلوم شد قاتل فردی خطرناک و بسیار باهوش بوده است. او علاوه بر برخورداری از هوش سیاه، حامیان بزرگی هم در شهر داشت.
او همان کسی است که از میوهفروش دزدی میکند و بعد از آن با خودزنی از میوه فروش دیه میگیرد. هر چند که حکم صادره در پارسآباد علیه میوهفروش بعدا در تجدیدنظر میشکند ولی خب چنین آدمی بوده است. با چنین آدمی در افتادن سخت است. آنهم از سوی کسی مثل من. افرادی مثل من، همیشه مظلوم واقع میشوند. چون نه حامی دارند و نه پول.
ماجرای میوه فروش را شما بهطور موثق می دانید؟
بله من به نقل از وکیل میوهفروش، موضوع را برایتان تعریف میکنم. آنطور که وکیل میگوید به مدت هفت ماه، میوهفروش با کمبود میوه در بساط خود مواجه بوده است. تا اینکه برای پی بردن به راز این ماجرا، در گوشهای از مغازه خود دوربین مخفی کار میگذارد و سرانجام از طریق همین دوربین متوجه میشود که دزد میوهها چه کسی است. این دوربین، همان دوربینی است که فيلم آن در اینترنت پخش شد و همه فکر کردند که دزدی قاتل موجب آبروریزی وی شده است. در حالی که اصلا اینطور نبود. او کاری کرد میوه فروش به دنبال رضایت گرفتن از او بيفتد.
چطور این اتفاق می افتد؟
خیلی ساده. میوه فروش فیلم را به او نشان می دهد و می گوید می خواهم از تو شکایت کنم. او هم به میوه فروش می گوید بیا بالا( مغازه رنگرزی اش) تا با پرداخت مبغلی رضایت تو را جلب کنم. وقتی میوه فروش به بالا می رود ، اسماعیل خودزنی می کند و با شکایت، حکم پرداخت دیه را می گیرد.
شما از اعترافات قاتل خبری دارید؟
ما زیاد اطلاع نداریم. فقط چیزی که اخیرا به ما گفتند این بود که قاتل اعتراف کرده که نفر بعدی، مهدی پسر برادرزنم ( پسردایی آتنا) بوده است.
مهدی چند ساله است؟
10 ساله. اما قدش کوچک بود. مثل خود آتنا کوچک جثه بود. به عکس هایش نگاه نکنید، رشدش کم بود.
مهدی هم به مغازه او رفت و آمد می کرد؟
بله متاسفانه و به او می گفت که به من کمک کن تا من هم شلوار تو را مفتی رنگ کنم.
آسنا چند سال دارد؟
چهار سال دارد.
آسنا صحبت می کند؟
بله
موضوع را می داند؟
بله خبر دارد ولی چیزی نمیگوید. به او گفته ایم که خواهرت به تهران رفته و بر میگردد. گاهی وقت ها به عکس آتنا نگاه می کند و می گوید آبجی با من قهر کرده ای ؟ به من می گوید، بابا نگذار من گریه کنم. نمی خواهد کسی ناراحت شود. به مادرش میگوید فدای تو بشوم، گریه نکن. مادرش میگويد چرا اینطوری میگویی دخترم؟ من به خاطر آتنا گریه نمی کنم. آتنا به تهران رفته و بر میگردد. بعد آسنا می گوید که نه خودم دیدم آتنا را گذاشتید زیر خاک و تو و بابا برایش گریه کردید.
اگر کسی به ما می گفت این قاتل است ، ما اصلا باورمان نمی شد. من الان میگویم که برخی نزدیکان قاتل از او هم بدترند.
مگر هفت برادر نیستند؟
بله، من چهار برادر دیگر را نمی شناسم. دو برادر قاتل را می شناسم. آنها از او هم بدتر هستند. اینکه خانواده قاتل میگویند ما جنازه را پیدا کردیم ، دروغ محض است. اگر شما پیداکردید، چرا بعد از 28 روز اینکار را کردید. قبل از آن آیا به پارکینگ نمی رفتید؟ آیا بویی احساس نمی کردید؟ این حرفها ساختگی است تا مردم پارس آباد چیزی به آنها نگویند.
اعدام یا سنگسار؟ کدام را ميخواهيد؟
من اصلا اعدام نگفتم . در همه مصاحبهها با روزنامهها و همچنین در مستندی که از تلویزیون پخش شد، فقط روی سنگسار تاکید کردم. این مطالبه من و مردم پارسآباد است. میخواهم طوری با این فرد برخورد شود تا برای دیگران درس عبرتی شود و دیگر هیچ دختر بچه ای در معرض اذیت و آزار کسی قرار نگیرد.
مردم چقدر با شما ابراز همدردی کردهاند، برای پرداخت دیه یا موارد دیگر؟
مردم مغان که همه با هم پشت ما هستند. علاوه بر آن از خرمشهر، کارخانهداري زنگ زده و گفته هر کمکی از دستم بر می آید، بگويید تا انجام بدهم. از شیراز يك بازاری زنگ زده است. از اهواز اینجا آمده بودند. از طایفه بختیاری اینجا آمدند. از قائمشهر ، آستارا ، اصفهان و همه جا آمدند.
ارسال دیدگاه