رمان افسونگر به قلم هما پور اصفهانی

چهارشنبه 19 بهمن 1401 کتاب
رمان افسونگر

مشخصات رمان افسونگر

نام رمان: رمان افسونگر

نویسنده: هما پور اصفهانی

ژانر : عاشقانه ، هیجانی ، کلکلی

تعداد صفحه :555

ملیت: ایرانی

 

نویسنده رمان افسونگر

هما پور اصفهانی از رُمان نویسان با سابقه ی کشورمان است که در دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۹ در شهر اصفهان متولد شده است. وی دارای مدرک کارشناسی ارشدروان‌شناسی می باشد.
هما پور اصفهانی تقریباً از ۱۰ سالگی نوشتن را شروع کردند اما هیچ گاه فکر نمی کردند که استعداد منحصربفردی در نوشتن داشته باشند.

 

درباره رمان افسونگر

رمان درباره دختری به نام افسون است که برادری بدجنس ( فرومایه و پست ) دارد که خیلی افسون را اذیت میکند،اما یک روز با پسری به نام دنیل آشنا میشود و عاشق هم میشوند اما بخاطر برادر افسون ماجرا را فاش نمیکنند و افسون میرود و نزد دنیل زندگی میکند تا اینکه …

خلاصه رمان افسونگر

آبدهنمروتندتندقورتمیدادمتابلکهاینبغضلعنتیدستازسرگلویبیچارهامبردارهمنموندمچراخستهنمیشه!همینطورهرصبحتاشبوهرشبتاصبحتویگلویمنجاخوشکرده!میدونهمنسرتقترازاینحرفامکهبذارمبشکنهولیبازمازرونمیرهصدای دادبلندشد

امیلیمُردی؟
سریعخمشدمودرکابینتدربوداغونروبازکردمخدایاازاینخونهمتنفرمهمهجاش
پرازسوسکوکثافتههرچیهممیشورمانگارنهانگار!خدایامنازسوسکبدممییاد!
چرانمیمیرم؟صدایفردریکاینباربلندترازقبلبلندشد:

امیلی!!!بیامتواونآشپزخونههلاکتمیکنم
میدونستمراستمیگهدراینمورددروغتوکارشنبودسریعشیشهآبجوروبرداشتم
درشوبهسختیبازکردموگذاشتمتویسینیلیوانبزرگیهمکهفکرکنمیکلیتریبود
گذاشتمکنارشوازآشپزخونهچهارمتریکهتقریباشبیهدخمهبودزدمبیرونهالخونههم
دوازدهمتربیشترنداشتیهجوراییحسخفگیتواونخرابشدهبهمدستمیداد.
فردریکلمدادهبودرویکاناپهرنگورورفتهوباچشمایخونبارشنگاممیکردزیرلب
زمزمهکردم:

دائمالخمربدبخت

هرزهآشغالچیباززیرلبتفارسیزرزدی؟هان؟
ازدادشپریدمبالاامابدونحرفشیشهولیوانروگذاشتمجلوشوخواستمعقبگردکنم
کهسرمتیرکشید.دستمروگذاشتمرویسرمونالیدم:

آیآی...
سرمروتانزدیکدهنبوگندوشعقبکشیدودرگوشمغرید:

صدباربگمبهزبوناونمامانهرجاییتحرفنزن؟!هان؟!
هانروبادادگفتطوریکهحسکردمپردهگوشمپارهشددستمروگذاشتهبودمبیخموهام
وازدردبهخودممیپیچدمامانهخواهشمیکردمولمکنهنهگریهمیکردمهمینبیشتر
عصبیشمیکردفشاردستشوبیشترکردوگفت:

یهباردیگهاینسیمتلفنهارواینجوریولکنیدورتازبیخقیچیشونمیکنمفهمیدی؟
فقطسرمروبهنشونهفهمیدنتکوندادمخدایاازشمتنفربودم،متنفرازبعدازاونشب،
بیشترازهمیشهموهاموولکرددستشروبردسمتشیشهاشوگفت:

بتمرگاینجاکارتدارم
باترسنشستم،بازباهمتنهاشدهبودیممثلچیازشمیترسیدم!بعیدنبودبازمستکنهو
بزنهبهسرشنهخداتوازتحملمنخبرداری!میدونیکهدیگهطاقتوتوانشوندارم… !اون
آشغالهرزهچرانمیفهمهمنمحرمشم؟!!!لیوانشرولبالبپرازاونمایهزردرنگکردروش
پرازکفبودلیوانشروبرداشتگرفتسمتمنوباخندهچندشآوریگفت:

بهسلامتیتو
دوستداشتمعقبزنمکاشمیشدبرمتویآشپزخونهنمیخواستمکنارشبشینم
دستشسرخوردرویرونپامحسکردمجریانبرقازبدنمردشدفشارکمیبهپاموارد
کردویهنفسهمهآبجوهاشروسرکشیدوقتیتمومشدلیوانشروکوبیدرویمیزوبا
پشتدستپشتلبشروتمیزکردباچشمایخمارآبیرنگشزلزدتوچشماموبالحن
نفرتانگیزشگفت

امشبباهاتخیلیکاردارمامیلی
تنملرزیدبازدوبارهدندونامبههمخوردنودوبارهاونبادیدنترستهچشمامبالذتقهقهه
زداومدمازجامبلندبشمکهفشاردستشرورویپامبیشترکردازدردنالیدم

آی
جان؟چته؟دردتگرفت؟
اینجوریوقتادوستداشتمبشکنماونبغضلعنتیروولیصدایدرخونهبلندشدو
لئونارداومدتوبادیدنشانگاردنیاروبهمدادنچونخوبمیدونستمکهفردریکجلویاون
دستازسرمبرمیدارهوکاریبهکارمندارهنهاینکهازشبترسه!امامیدونستاگهلئونارد
بفهمهممکنهمنوواسهلذتبهدیگرانهمبفروشهوفردریکترجیحمیدادًفعلاتنهاییازمن
لذتببره!همینطورهمشددستشروازرویپامبرداشتلئوناردبدنبوگندوشرورویمبل
کناردرانداختوروبهمندادزد:

یهقهوهبیار…..

 

رمان ذهن خالی

رمان ذهن خالی به قلم هما پور اصفهانی

رمان استایل

رمان استایل به قلم هما پور اصفهانی

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا