حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان از باب دوم کتاب بوستان است ، سعدی در این شعر درباره نیکی کردن سخن گفته است.
به ره بر یکی پیشم آمد جوان/ به تک در پیش گوسفندی دوان
بدو گفتم این ریسمان است و بند/که میآرد اندر پیت گوسفند
سبک طوق و زنجیر از او باز کرد/ چپ و راست پوییدن آغاز کرد
هنوز از پیش تازیان میدوید/که جو خورده بود از کف مرد و خوید
چو باز آمد از عیش و شادی به جای/مرا دید و گفت ای خداوند رای
نه این ریسمان میبرد با منش/که احسان کمندی است در گردنش
به لطفی که دیدهست پیل دمان/نیارد همی حمله بر پیلبان
بدان را نوازش کن ای نیکمرد/که سگ پاس دارد چو نان تو خورد
بر آن مرد کند است دندان یوز/که مالد زبان بر پنیرش دو روز
ارسال دیدگاه