حکایت درباره نکوهش خودخواهی

چهارشنبه 16 شهریور 1401 شعر
حکایت درباره نکوهش خودخواهی

حکایت درباره نکوهش خودخواهی از باب اول کتاب بوستان است ، در اینجا درمورد غمخوار بودن و همدردی کردن با دیگران صحبت شده است ، اینکه فقط به فکر خود باشی نیز بسیار نکوهش شده است و سعدیاین اخلاق را خودخواهی و سنگدلی دانسته است.

شبی دود خلق آتشی برفروخت / شنیدم که بغداد نیمی بسوخت

یکی شکر گفت اندران خاک و دود / که دکان ما را گزندی نبود

جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس / تو را خود غم خویشتن بود و بس؟

پسندی که شهری بسوزد به نار / اگر چه سرایت بود بر کنار؟

به جز سنگدل ناکند معده تنگ / چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ

توانگر خود آن لقمه چون می‌خورد / چو بیند که درویش خون می‌خورد؟

مگو تندرست است رنجوردار / که می‌پیچد از غصه رنجوروار

تنکدل چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند

دل پادشاهان شود بارکش / چو بینند در گل خر خارکش

اگر در سرای سعادت کس است / ز گفتار سعدیش حرفی بس است

همینت بسنده‌ست اگر بشنوی / که گر خار کاری سمن ندروی

حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی

حکایت مرزبان ستمگار با زاهد

حکایت مرزبان ستمگار با زاهد

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا