
گفتار اندر گردش روزگار از باب دوم کتاب بوستان است ، سعدی در این شعر درباره آنکه در این دنیا هرچه بدهی همان را پس خواهی گرفت سخن گفته است.
تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت/که فردا نگیرد خدا با تو سخت
گر از پا در آید، نماند اسیر/که افتادگان را بود دستگیر
به آزار فرمان مده بر رهی/که باشد که افتد به فرماندهی
چو تمکین و جاهت بود بر دوام/مکن زور بر ضعف درویش عام
که افتد که با جاه و تمکین شود/چو بیدق که ناگاه فرزین شود
نصیحت شنو مردم دوربین/نپاشند در هیچ دل تخم کین
خداوند خرمن زیان میکند/که بر خوشهچین سر گران میکند
نترسد که نعمت به مسکین دهند/وزآن بار غم بر دل این نهند؟
بسا زورمندا که افتاد سخت/بس افتاده را یاوری کرد بخت
دل زیر دستان نباید شکست/مبادا که روزی شوی زیردست
ارسال دیدگاه