گفتار اندر حذر از دشمنی که در طاعت آید از باب اول کتاب بوستان است ، در این شعر سعدی درباره اعتماد نکردن به کسی که قبلا دشمن بوده است سخن گفته.
گرت خویش دشمن شود دوستدار /ز تلبیسش ایمن مشو زینهار
که گردد درونش به کین تو ریش /چو یاد آیدش مهر پیوند خویش
بد اندیش را لفظ شیرین مبین/که ممکن بود زهر در انگبین
کسی جان از آسیب دشمن ببرد/که مر دوستان را به دشمن شمرد
نگه دارد آن شوخ در کیسه در/که بیند همه خلق را کیسه بر
سپاهی که عاصی شود در امیر/ورا تا توانی به خدمت مگیر
ندانست سالار خود را سپاس/تو را هم ندارد، ز غدرش هراس
به سوگند و عهد استوارش مدار/نگهبان پنهان بر او بر گمار
نو آموز را ریسمان کن دراز/نه بگسل که دیگر نبینیش باز
چو اقلیم دشمن به جنگ و حصار/گرفتی، به زندانیانش سپار
که بندی چو دندان به خون در برد/ز حلقوم بیدادگر خون خورد
چو بر کندی از دست دشمن دیار/رعیت به سامان تر از وی بدار
که گر باز کوبد در کارزار/بر آرند عام از دماغش دمار
وگر شهریان را رسانی گزند/در شهر بر روی دشمن مبند
مگو دشمن تیغ زن بر در است/که انباز دشمن به شهر اندر است
ارسال دیدگاه